۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

سخنرانی وتجربه های مادر يک همجنسگرا

سخنرانی وتجربه های مادر يک همجنسگرا / کابرد منطق برای مقابله با تعصب

مهين شقاقی (اين سخنرانی در سال 1998 در کنفرانس سالانه" بنياد پژوهشهای زنان ايران" در آمريکا ايراد شده است.)

سلام به همه شنوندگان حاظر در اين جلسه.
پيش از اينکه به اصل مطلب بپردازم، وظيفه خود می دانم که از سازمان بنياد پژوهشهای زنان ايران و همچننين از برگزارکنندگان کنفرانس " زن و مدرنيته" تشکر کنم که به من اين فرصت را داده اند که مطالبی را که تصور می کنم تاکنون در چنين مجامعی مطرح نشده و يا شايد بندرت مطرح شده، در ميان بگذارم. هم جهت با هدفهای بناد پژوهشهای زنان ايران، من نيز به عنوان يک زن و به عنوان يک مادر، فعاليتها و مسائل مادری ام را که ابعادی اجتماعی و فرهنگی دارند، بيان کنم. به عنوان يک زن در تمام دوران زندگی ام
فعاليتهای سياسی، فرهنگی و اجتماعی- که در واقع از يکديگر تفکيک شدنی نيستند- داشته ام و تلاشم اين نيز بوده و هست که نشان بدهم که زن بودن از احساس مسئوليت نسبت به خانواده و جامعه نمی کاهد.
از جمله فعاليتهای سالهای اخير من تلاش برای شناخت هر چه بهتر و بيشتر مسئله همجنسگرائی بوده است که هنوز بسياری از ايرانيان از شناخت منطقی و پذيرش آن سربلز زده اند و به جای آگاهی دقيق از اين مسئله به انکار يا طرد آن پرداخته اند.
امروز که در حضور شما هستم، خوشحالم از اينکه با وجود همه مشکلات سر راه در شرايطی زندگی کرده ام و می کنم که توانسته ام با استفاده از امکانات گوناگون علمی و فرهنگی به نتائج سودمندی دست يابم و در واقع همانگونه که از عنوان انگليسی سخنرانی ام "
 (سفر يک مادر)، ميتوان درک کرد، هفت خوان رستمی را پشت سر گذاشته ام. "A Mother’s  Odessey
مواجهه و مقابله من با مسائل و مشکلات، بويژه مسئله همجنسگرایی پسرم، سبب شده اند گاه به رود روئی با
سنت های اجتماعی که کاربرد مؤثر و مثبتی در پيشرفت انسانی جامعه ندارند، برخيزم. به عنوان يک زن با هويتی مستقل در عرصه زندگی خواسته ام عناصر پويای فکری سياسی را فرا گرفته و بکار ببرم و ناچار نباشم از قوانين و احکام ايستا که کاربردی جزء درجا زدن ندارند، اطاعت کنم.
باری، من اگر به بررسی اجمالی مسئله همجنس گرایی و نيز مشکلاتی که شخص همجنسگرا و خانواده اش با آن مواجه می شوند می پردازم، هدفم توجيه، موعظه و يا تبليغ بهه نفع همجنس گرایی و يا پذيرش و کنار آمدن آسان با اين پديده نيست بلکه سهيم کردن شما در سفری بسيار دشوار و توان فرسا بر اساس تجربيات خودم می باشد. در اين سفر می خواهم نشان بدهم که چگونه می توان بسياری از اين مشکلات را از سر راه برداشت، به اين اميد که به شناخت و آگاهی کسانی که دردها و مشکلات ديروزین مرا دارند، هر چند اندک ياری کرده باشم و در عين حال به آنان که با پيشداوری و رفتار و گفتار تعصب آلود و خردستيز راه را بر آگاهی و معضلات و مسائل انسانی می بندند بگويم به رفتار و کردارشان بيشتر بينديشند و تعمق کنند.
باری صحبت از سفری بود، بيائيد ن را با هم مرور کنيم:
بيست سال پيش به همجنس گرا بودن پسرم پی بردم. نخستين عکس العمل من انکار اين واقعيت بود؛ می خواستم به خودم بقبولانم که من اشتباه می کنم و ممکن نيست چنين مشکلی در خانواده ما اتفاق بيفتد. مرحله پی از انکار، مرحله سرزنش کردن و محکوم کردن خودم بود. خودم را سرزنش می کردم که چرا وظيفه مادری ام را به درستی انجام نداده ام که فرزندم انديشه و رفتاری را پذيرفته است که در خانواده و جامعه گناهی نابخشودنی ست.
مرحله بعد سکوت و پنهانکاری بود. نمی خواستم اين مسئله در خانواده ام مطرح بشود و بويژه خواهر و برادر او که جوان تر بودند، به اين قضيه پی ببرند. هرچه اين راز سر به مهرتر می ماند، خطر تحقير و طرد او از سوی خانواده و جامعه می شد. وانگهی با برملا شدن اين مسئله به موقعيت خانوادگی، اجتماعی و شغل پدرش و من نيز لطمه وارد می شد. به دخترم نيز فکر می کردم که اگر اين راز آشکار شود، لطمه ای جدی به زندگی آتی و زناشوئی او خواهد خورد.
همانطور که اشاره کردم، نخستين مرحله، مرحلۀ انکار بود. بعد سرزنش خودم. سومين مرحله سکوت. جهارمين مرحله وحشت از مطلع شدن اطرافيان و عکس العملهای آنها. پنجمين مرحله، احساس خجالت از ديگران. ششمين مرحلهف تآسف و اندوه از برآورده نشدن آرزوهايم در مورد فرزندم. مرحلۀ هفتم دلسوزی برای خودم و فرزندم به علت رنجی که از تحقير شدن و آزارهای ديگران می کشيديم. مرحله هشتم، مرحلۀ پذيرش اين واقعيت بود؛ نه از روی رضايت که از روی ناچاری، و جالب اينکه پس از آشنائی  و همکاری با و همياری من با سازمان والدين، خانواده  و دوستان همجنسگرايان
(P.F.L.A.G = Parents Families and Friends of Lesbian and Gay)
و تماس با خانواده هائی که فرزندان همجنس گرا دارند، دريافتم که همگی آنها همجون من اين مراحل را پشت سر گذاشته اند. بد نيست بگويم که اين سازمان در اغلب شهرهای آمريکا فعال است و به راستی کمک بزرگی به خانواده و خود همجنسگرايان کرده است.
اين سازمان در لحظات تاريک زندگی من چراغهائی را فرا روی من قرار داد که ببينم و حس کنم که درد و مشکل من، درد و مشکل بسياری از انسانهاست. ايکاش چنين امکاناتی بيشتر و گسترده تر می بود. در آنصورت من به تنهائی شاهد خودکشی دو جوان همجنس گرا نمی بودم. دو جوانی که سرشار از شور زندگی بودند، اما فشارهای خانوادگی و اجتماعی، آنها را به سوی خودکشی سوق داد.
سرانجام 15 سال قبل فرزندم تصميم گرفت نقاب مخفی بودن را از چهره اش بردارد و همجنس گرا بودن خود را علنی کند. با اين عمل او،  زندگی خودش و من دچار تغييری جدی شد؛ عکس العملهای ناخوشايند و
 کينه توزانۀ  اطرافيان نخستين واکنش بود. معاشرت ها از طرف بسياری از دوستان و اقوام بتدريج قطع شد. در جمع ايرانيان مورد اهانت قرار می گرفتم و بارها نيز از طرف ايانيان تهديد شديم که اگر شهر مسکونيمان را ترک نکنم خانۀ ما را آتش خواهند زد؛ همان خانه ای که روزگاری برای تجمع و گردهمایی های فرهنگی و جشن های سنتی از آن استفاده می شد. گرچه پيش از اين نيز شاهد آزار همجنسگرايان بودم اما تا به اين حد
عمق فاجعه و تعصب را درک نکرده بودم. کابوس مشابه لينچ و در آتش سوزاندن و سنگسار بر همه زندگی ام آوار شده بود. براستی شگفت آور بود و به گمان من يک بعد نگری فرهنگی ما.
چرا که بسياری از دوستان و اقوامی که تا پيش از آن با ما مراودۀ نزديک خانوادگی، فرهنگی و سياسی داشتند، به مجرد اينکه متوجه همجنسگرايی پسر من شدن، نه فقط ما را تحقير و طرد که تهديد نيز کردند و می کنند. به هر گونه، در چنين موقعيتی می بايست تصميم نهایی برای زندگی ام می گرفتم؛ يا اعلام عدم استقلال در زندگی يعنی جدايی از پسرم، اطاعت کورکورانه از افراد متعصبی که هيچ حقی برای تعيين تکليف برای زندگی ديگران ندارند و می خواهند سلب آزادی از ديگران بکنند، و يا جسارت و ايستادگی برای احقاق حق آزادی خودم و فرزندم که اولين حق هر انسانی است.
در اين مرحله سخت هميشه اين قسمت از شعر " مرداب" فروغ فرخ زاد، فروغ راهم بود
گر به مردابی زجريان ماند آب      از سکون خويش نقصان يابد آب
جانش   اقليم  تباهی ها    شود         ژرفنايش   گور  ماهی ها  شود
و سرانجام راه دوم را انتخاب کردم و به گفتۀ رومن رولان " زندگی برای کسی که به حقارت روح تن در نمی دهد يک نبرد دائمی با ناملايمات است"
آری، راه دوم را انتخاب کردم. اما نه انتخابی صرفآ احساسی و عاطفی، چرا که ديگر به آگاهی و شناخت دقيق تری از همجنس گرایی و همچنين درک تعصبات کور ديگران در بارۀ اين پديده نيز رسيده بودم تعصبات کوری که نه فقط متوجه همجنسگرايان که متوجه زنان جامعه امان هم می شود. بعنوان مثال برای تحقير همجنس گرايان مرد، رفتار و گفتار آنان را با رفتار و گفتار زنان مقايسه می کردند و می کنند و به آنها می گفتند و می گويند " اوا خواهر". ملاحظه کنيد همين واژه چه حد بار تحقير برای زنان دارد. وانگهی همجنس گرایی بعنوان يک پديده زيست شناسی پزشکی، روانی، احساسی و عاطفی و اجتماعی فقط مختص مردان نبوده و نيست.
باری، تلاش من از آن پس اين بوده و هست که با احساس مسئوليت و با تمام قدرت و جسارت دست به چالش بيشتری برای آگاه سازی افراد بويژه آنان که دست به آزار همجنس گرايان و خانواده هايشان می زنند، بزنم.
تلاش من اين بوده و هست که واقعيت همجنس گرایی را به ديگران بشناسانم و بگويم و بنويسم که يک همجنسگرا کودک آزار نيست، فاقد اخلاق نيست، اسير شهوت پرستی نيست، تجاوزگر جنسی نيست و عامل اشاعۀ بيماريهای جنسی نيست. بعنوان مدير بيمارستان و در ارتباط با خدمات بهداشتی و درمانی که در حرفۀ خود به آن پرداخته ام شاهد آزارهای جنسی و بی مبالاتی های بهداشتی در افراد مختلف بوده ام. من بعنوان مادری که تعصب، ناملايمتهای فراوانی به زندگی اش تحميل کرده است، برای شناخت بهتر و بيشتر پديدۀ همجنس گرایی و بطور کلی دستيابی به آزاديهای فردی و اجتماعی انسانها، اينگونه به پاره ای از مسائل پيرامونم اری گفتم و يا نه:
- دور کردن فرزند و تنها گذاشتن او با مشکلاتش: نه
- صداقت و يکرنگی در خانواده و حمايت از او: آری
- گذشته نگری و تن دادن به رسوم پوسيده و سنن کهنه و جنبه هایی از مذهب که مطابقت با واقعيت های
 زندگی امروزی ندارند و سنجش پديده ها با اين معيارها: نه
- آينده نگری و اتکاء به اصول دمکراتيک و روشنفکرانه و علمی و مردمی و سنجش پديده ها با
 معيارها: آری
- پيشداوری و محکوم دانستن يک گروه اجتماعی: نه
- تلاش برای شناختن بيشتر گروه و در نظر گرفتن واقعيت زندگی اشان: آری
- تعصب و تبعيض: نه
- آزاد انديشی و احترام به حقوق فردی، خانوادگی و اجتماعی افراد: آری
 - منفی بافی و بد انديشی و نفرت از ديگران: نه
- درک و شناخت گرايشهای انسانی: آری
- زشت انگاری و وقيح پناری همجنس گرایی: نه
- تلاش برای پاک سازی ذهن از انديشه های پورنو گرافيک: آری
- مدل قرار دادن همجنس بازی برای توضيح همجنس گرایی: نه
- درک صحيح و شناخت تفاوت بين همجنس بازی و همجنس گرایی: آری
- سکوت و اجتناب از بحث و گفتگو در اينباره: نه
- برقراری ديالوگ و بحث و گفتگوی وسيع در اينباره و جمع آوری اطلاعات و آموختن بيشتر: آری
- نسبت دادن پرخاشگری ها، آزارها و تجاوزهای چنسی به همجنس گرا: نه
- همکاری و همياری همه گروه های اجتماعی برای مقابله با ستم جنسی و آزارها و خشونت ها در
 اين عرصه: آری
- دخالت دولت و مذهب در زندگی خصوصی افراد: نه
- دخالت دولت و مذهب برای جلوگيری از آسيب رسانی و آزارها و خشونت هایی که متعصبين و تبعيض پرستان بر ديگران تحميل می کنند و تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی: آری
- نسبت دادن بی اخلاقی يا ضد اخلاقی بودن به همجنس گرا: نه
- شناخت دقيق مفهوم اخلاق بعنوان موازنی که مناسبات انسانی و انسان دوستانه جوهرۀ چنين مفهومی ست و اينکه اخلاق يعنی پذيرش مسئوليت در قبال انسان های ديگر. تلاش و جستجو برای شناخت بيشتر انسان و مسائلش و در صورت لزوم بررسی تغيير و تطبطق قوانين با زمان و وضعطت موجود و قبول اشتباه بجای پافشاری و خودرآیی که در آنصورت گناه خواهد بود: آری
و بالاخره اينکه بپذيريم تنها با درک و پذيرش فرهنگ تحمل و زدايش پيشداوری و بدانديشی می توانيم افق گسترده ای از مهر و دوستی در برابرمان داشته باشيم. و هوشنگ ابتهاج (سايه) چه خوب و دلنشين
 می سرايد:
من به عهدی که بدی مقبول
و توانائی  دانائی است
با تو از خوبی می گويم
از تو دانائی می جويم
خوب من! دانائی را بنشان بر تخت
و توانائی را حلقه بگوشش کن
        و يا   
بنشينيم و بينديشيم
اينهمه با هم بيگانه
از همه دوری و بيزاری
به کجا آيا خواهيم رسيد آخر
و چه خواهد مد بر سر ما
با اين دل های پراکنده؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر