۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

کدام اسلام؟ کدام محتوا؟ کدام سخن؟ تفسیر یا خبر؟ روایت یا سنت؟ ...

کدام اسلام؟ کدام محتوا؟ کدام سخن؟ تفسیر یا خبر؟ روایت یا سنت؟ ...

داستان اسلام داستانی است که اگر بر موج خروشان دغدغه داران ِ سینه دریده شده اش همچون شریعتی و سروش و شبستری از یک طرف و خیل عظیمی از فقیهان دگراندیش از طرف دیگر سوار نباشی، مانند این است که در روزگار ویندوز سون، دنبال نصب درایورهای ویندوز 98 بگردی. آن هم در ایران!!!

«روشمندی» اندیشه، چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنارش گذشت. بی روش اندیشی، هر حرف زدنی در اصل بیان نظر و عقیده شخصی و یا نقل قول از کسی دیگر است که فقط در گیرستان «محتوای ِ پیشین» می مانیم و به سوی گشودن مفاهیم جدید و قدیم و نفی و گسترش معانی ِ پیشبرنده نمی رویم؛ می نشینیم و مانند تاریخ بلند جدل روضوی (نه فلسفی) به یکدیگر «ذرت پرت می کنیم».

به قولی نمی توان دست از اسلام به معنای بستری که تمام تمدن هزار ساله این منطقه در دل آن شکل گرفته، شست چرا که بسیاری از مضامین آن دست آوردهای جان ِ خونین بشری هستند و خواهند بود و ربط آن به اسلام تنها به مسلمانی اندیشه ورزان چنان اندیشه هایی است!

اما روی سخن از کدام اسلام است؟ وقتی روزگار اندیشمندانی چون سروش را پیش پای ما نهاده، بدون در نظر گرفتن تفاوت در اسلام فقاهتی، اسلام کلامی-فلسفی و اسلام عرفانی، که سه جهان متفاوت سه خدای متفاوت سه انسان متفاوت را معنا می بخشند و سه راه و طریقه متفاوت را نشان می دهند، مانند این می شویم که امروز بخواهیم از مدل اتمی دالتون پیروی کنیم و از درگیری با نسبیت انشتین برحذر باشیم که چرا؟! که چرا!!!

گشودن باب هر نوشته، تنها بر اساس استناد به «محتوای پیشین»، یک روضه خوانی بیش نیست. فرقی نمی کند از کدام محتوا باشد. درس استاد باشد در دانشگاه یا در شبستان. خبرپردازی و روایت پراکنی، هیچ حجمی به بشر اضافه نمی کند مگر بادی تو خالی که خودمان اثرش را هم در رمضان و هم در محرم بر جامعه اسلام زده ایران می بینیم.

وقتی اسم اسلام می آید، بترسید. اسلام هنوز «معنا» ندارد! هنوز بر سر اینکه «و رضیت لکم دینکم الاسلام » هزاران حرف داریم. هنوز بر سر نقش تورات در اندیشه اسلامی حرف داریم. یادمان باشد تجربه نبوی شوخی نیست. «قرائت نبوی ِ شبستری» باد هوا نیست. بدون داشتن یک متد و یک «اصل موضوع ِ» کار شده، روی آوردن به رویارویی با مضامینی که تاریخ بلندی بر آنان می گذرد، تنها و تنها یک خودارضایی اندیشمندانه است. چه پارکاب ِ محفل منبریان باشیم و چه یک موسوی چی ِ سبزکی و یا مسیحی یا ملحد و جامعه شناس باشیم یا روانشناس ... مضامینی که از تاریخ به ما به میراث رسیده است، نحاستی دارند که مگر بر بلندای تاریخی از تصادم اندیشه ها نمی توان بر آن چیره شد و درد دانایان امروز همین است که به قولی از علامه طباطبایی نقل است که افسوس می خورد چرا تفکر عقلی معتزله بر جهان اسلام چیره نشد و تا بدین روز (که همه باحجابان و بدحجابان در گیر آن هستند) تفکر اشعری و اخباری گری سکان دار میدان ِ حاثه ها بوده است.

دوست عزیز بدحجابمان سلام:

دوستان شما رو دوست دارند چون با سخن و برای سخن گرد ما آمده اید. کار درست، آن چیزی است که بسیاری از غیردگرباشان هم به دنبال آنند و آن هم رسیدن به اندیشه ای مبتنی بر اصول موضوعه فراموش شده در اسلام که بتوان بر اساس آن حق همه انسانیت و نه یک بعد از آن را پاسداشت. اگر این نبود عصمت به چالش کشیده نمیشد و سخن قرآن سر از دل و عقل شخص محمد بیرون نمی آورد. اکثریت مضامین دینی ما، تفسیرها از قرآن و سنت در روزگاران گذشته هستند که امروز به پرسشهای مردم این زمان جواب نمی دهند. حتی تعداد رکعات نماز؛ چه رسد به بحث اجاری حد در زمان غیبت! اولی سنت پیغمبر است و در خود قرآن نیست و برای توجیه نمودن چرایی ِ روش پیامبر برای نماز خواندن هزار حرف و حدیث بیرون آورده اند؛ و دومی هم جای تاملب برای بسیاری از فقهای شیعه است و هزار هزار نکته دیگر ...

یک سری جملات، نمی تواند نظر ا«سلام» باشد بلکه می تواند نظر هوموفوبیک مسلمانان باشد! داستان روایت و حدیث هم از آن داستان های جذاب برای پژوهش است و فی الحال که اثر و خبری از پژوهش های حدیثی آنچنانی نیست.

همانطور که آشیان ِ «آرامنده‌ی خستگی ِ دوست داشتن های ما از روزگار نشخوار ِ بی اندیشی» برایتان گفتند، term یا واژه تخصصی لواط در اسلام مطرح است و نمی توان آن را معادل همجنسگرایی دانست. کل اندیشه ورزی در این حیطه در اصل به دنبال ایضاح مفهومی لواط است. که لواط چیست؟ چرا اسمش لواط شد؟ مگر نام پیغمر خدا می تواند روی یک عمل که از نظر آن نظام اندیشه شنیع است، قرار گیرد؟ از کجا حکم برای آن تراشیده شد؟ در قرآن برای عمل لواط هیچ و هیچ و هیچ حدی و تعزیری وجود ندارد اما برای زنا دارد! در قرآن از لواط زنان حرف زده نشده. بد تر اینکه در قرآن فقط به عدد انگشتان دست حرام داریم! باقی حرام ها از کجا آمده؟ و ...

خوشبتم که می دانم حجم عزیزمی از فریاد های نواندیشان فقهی در این روزگار جمع شده است و پس از فروپاشی نظام استبداد اندیشه و پرواز کلاغ ِ سیاه یک پا در کفش ِ کفایت الاصول، همه آنها بیرون ریخته خواهد شد و ....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر