ندا فضلي

مستند بي هويت به موضوع افراد دو جنسي (هموسكشوال ) اشاره دارد كه با پرداختي درخور مي كوشد تا جامعه را درباره اين افراد آگاهي بخشد و به رسم ساير آثار روشنفكري مدرن تاثيري مانا در افكار عمومي بگذارد.
با تمام اين حرفها و چنانكه ديدگاه من اين است كه اين مستند بايد به سرعت مجوز پخش و نمايش بگيرد و ديده شود ، سازنده اش نظري چنين ندارد و اين درست همان خودسانسوري است كه گريبانگير اهالي فرهنگ و مطبوعات شده است.
فضلي نيز همچون ساير مستندسازان اجتماعي كه موضوعات تلخ اما واقعي جامعه را مورد اشاره قرار مي دهند در صدد است تا اثر خود را به جشنواره هايي ارسال كند كه آن سوي مرزها ، مخاطبان سينما را به خود درگير كرده اند و صد البته به همان ميزان كه محملي براي نمايش آثار فيلمسازان ساير كشورها به حساب مي آيند ، مي توانند جايگاهي باشند براي اثبات وجود تنگناهاي فرهنگي در كشورهاي مورد اشاره.
فضلي از آن حيث كه روزنامه نگار است و شايد بيشتر از ساير فيلمسازان خطوط قرمز و مميزها را مي شناسد ، به خوبي توانسته اثري را خلق كند كه نمايش آن حتي از تلويزيون دولتي ايران نيز چندان نشدني نباشد . او به اصل موضوع اشاره كرده وبا بهره گيري از دانش و تخصص روانشناسي واقعيت آن را مورد بررسي قرار داده است . نه آنكه هوچي گري راه انداخته باشد تا از آن رهگذر به جايگاهي برسد و خود را روشنفكر عاصي جلوه دهد.
بي هويت در نمايي دفاعيه اي در اثبات پيشينه اخلاق مدار ايرانيان نيز هست.
اين مستند و موضوع مورد اشاره اش بدون شك اگر حساسيت هاي كمتري را نسبت به كاري همچون فقر و فحشاي ده نمكي برانگيخته نكند ، حساسيت برانگيز تر از آن نيز نخواهد بود! حال آنكه فقر و فحشا و نمونه هاي مشابه اش در گستره اي ايدئولوژيك و با اهداف نسبتا سياسي ساخته شدند و بي هويت از اين وادي به دور است.
در اين شرايط تنها مي شود ازمسئولان فرهنگي كشور پرسيد كه چرا همچنان فضاي تنفس براي بيان كنندگان واقعيت را تنگ و بسته نگاه مي دارند؟؟؟
آيا اين كار بر اساس قانون جاذبه ذهن منجر به برآمدن حرفها از مناظري ديگر نمي شود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر