۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

خودارضایی جنسی

خودارضایی جنسی

ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com

دهه‌ی اول قرن بیست‌و‌‌یکم را پشت سر می‌گذاریم در حالی که هنوز باورهای کهن، بخش بزرگی از عادت‌ها و اخلاقیات انسان معاصر را به خود اختصاص داده است. هنوز در بسیاری از زمینه‌های روانی- رفتاری، بشر طبق عادت و اطمینانی که به باورهای از پیش‌تثبیت‌شده دارد، خود را در هاله‌ای از عقاید سنتی قرار می‌دهد چون بیش از هر چیز به او آرامش و اطمینانی را می‌دهد که دنیای بسیار سریع و در حالِ تحول از او دریغ کرده است.
بی‌تردید، بسیاری از عقاید کهنی که هزاران سال پیش بنا بر ضرورت به فکر بشر رسیده است، نظیر باور به حضور خلق‌الساعه‌ی بشر به عنوان نوع برگزیده بر روی زمین تا اعتقاد به نظم از پیش‌تعیین‌شده در خلقت و حضور یک قادر مطلق که سازنده‌ی همه‌ی جهان بوده است، از جمله اعتقاداتی هستند که بنا به همان دلایل تکاملی در ذات و حتی ژن انسان‌ها حک‌شده است.
در این میان موارد مشخص‌تری از اسطوره‌های اجتماعی وجود دارند که به برکت تغییرات و دستاوردهای جدید بشر، امکان چانه زدن درباره‌ی صحت و سقم آن کمابیش امکان‌پذیر شده است. بویژه در اواخر قرن بیستم و با پیدایش موج جدید تابو‌شکنی‌هایی که به مدد تکنولوژی‌های جدید ارتباطی نظیر اینترنت امکان‌پذیر شده است، شاهد موج عظیمی از خودافشایی‌های بی‌مهابا هستیم که در طول تاریخ بشر بی‌سابقه بوده است.
تسلط و توسعه‌ی ارزش‌های غربی در جهان معاصر که تکیه‌ی اصلی را بر محترم شمردن «فرد» و احساسات شخصی قرار داده است و میل روزافزون برای دستیابی به لذت فردی و مهم‌تر از آن مستقل بودن، باعث شده تا موج تابوشکن قدرتمندی در وجدان عمومی بشر معاصر (که به مدد دستاوردهای علم ارتباطات به گونه‌ی غیر قابل باوری به هم شبیه و نزدیک شده است) ایجاد کند.


در دنیایی که میلیاردها انسان می‌توانند و می‌خواهند لباس مشابه، فرهنگ و زبان مشابه و حتی آرزوها و سلیقه‌های مصرفی مشابه داشته باشند چاره‌ای نمی‌ماند جز اینکه دیر یا زود باورها و ارزش‌هایی تبیین و تأیید ‌شوند که به شکل گسترده‌تر، هم از عقاید و سنت‌های مناطق خاص فاصله بگیرد و هم به تعریف جدیدی برسد که عمومیت جهان‌شمول داشته باشد.
به زیر سئوال بردن بسیاری از عقاید اسطوره‌شده و حتی درهم شکستن لجوجانه و افراطی آنها از دهه‌ی ٧٠ میلادی با هجوم به تابوی سکس شروع شد که همواره یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌ها و همزمان یکی از زیباترین و انرژی‌برانگیز‌ترین نیازهای اساسی نوع بشر بوده است. تلاش سراسیمه و تخریب گسترده‌ای که اعتقادات و ارزش‌های مربوط به سکس از آن برخوردار شده است به تعبیری بزرگ‌ترین انقلاب فرهنگی و اجتماعی بوده است که بشر همچنان سراسیمه و کمابیش لگام‌گسیخته در حال دگرگون کردن ماهیت آن است.
«خود‌ارضایی» از جمله تابوهای جنسی است که در طول تاریخ تحولات اجتماعی بشر حضور پرقدرت ولی بسیار مخفی و محدودی داشته است. همان‌طورکه بدون استثنا، اکثریت نوعِ بشر تجربه‌ی خصوصی «خودارضایی» را با وجود سایه‌ی سنگین و قهار شرم و گناه با ملت‌های دیگر مشترک است به همان‌اندازه نیز انکار و مخفی‌کردن عمل ساده‌ی «تخلیه‌ی‌ بی‌واسطه‌ی جنسی» مسیر دشوارتری را در همهمه‌ی تابوشکنی‌های دنیای معاصر متحمل شده است.
در میان استقبال سردِ تحقیقات و گزارش‌های علمی درباره‌ی «خودارضایی» آن هم به خاطر اینکه امکان دستیابی به وام‌ها و کمک‌های مالی کمپانی‌های داروسازی را نمی‌تواند بالقوه برای خود ایجاد کند مزید علت شده است تا اسطوره‌ی منفی «خودارضایی جنسی» فقط با تلاش انسان‌های عادی قدم‌های اولیه‌ی تابوشکنی‌اش برداشته شود و نتواند از حمایت همه‌جانبه‌ی تحقیقات گسترده‌ی علمی برخوردار گردد. در این زمینه مشخصاً می‌توان به پیام‌ها و اعترافات تصویری بیشمار افراد عادی در «یوتیوب» اشاره کرد که بیننده‌های میلیونی را نصیب خود ساخته‌اند.


در حقیقت بررسی علمی منافع «خودارضایی جنسی» علاوه بر آنکه منجر به خلق داروی جدیدی برای شبکه‌های جهانی داروسازی که در چند دهه‌ی اخیر به یکی از سودآورترین فعالیت‌های اقتصادی تبدیل شده است نشده، بلکه باعث تقلیل بسیاری از مصارف دارویی نیز شده است.
طبق برآیند عمومی از تحقیقات محدودی که در این زمینه صورت گرفته، کفه‌ی ترازو به فایده و سلامت «خودارضایی جنسی» تمایل دارد. نتیجه‌گیری منطقی حاصل از تحقیقات به‌سادگی ممکن است به توجه کمتر به تفریحات و سرگرمی‌های اجتماعی ربط داده شود و ناخواسته باعث پایین آمدن میل مصرف در تمام زمینه‌های بازرگانی شود و به همین دلیل، تدارک و تهیه‌ی حمایت مالی برای تحقیقات گسترده‌تر را بیش از پیش از دست بدهد.


به نظر می‌رسد مذاهب می‌توانند همچنان با تکرار و بازخوانی دلایل بسته‌بندی‌شده در لایه‌های ضخیم گناه و شرم به نکوهش «خودارضایی جنسی» ادامه دهند. به نظر می‌رسد سایه‌ی اسطوره‌ی منفی این ابتکار مطمئن و خانگی که بر اساس ضرورت‌های تکاملی در ذات اغلب حیوانات پیچیده‌تر (بویژه پستانداران) شکل گرفته است، تا مدت‌های مدید بر سر اغلب انسان‌ها سنگینی خواهد کرد.
«آلترنت»، نشریه‌ی معتبر اینترنتی که ماهانه بیش از ٧ میلیون بازدیدکننده‌ دارد (که نیمی از آنها نیز تحصیلات دانشگاهی دارند)، در شماره‌ی اخیر خود مقاله‌ای به قلم «جان ویپژوسکی» سردبیر مجله‌ی«نیشِن» را بازچاپ کرده که بررسی کوتاهی است درباره‌ی تحقیقات گسترده‌ای که با همکاری «موسسه‌ی ملی رفتار و سلامت جنسی» انجام شده است.
آقای ویپژوسکی، سردبیر سابق قدیمی‌ترین نشریه‌ی مستقل آمریکا، در مقاله‌ای با عنوان «خودارضایی جنسی سرانجام از پستو بیرون ‌آمد ولی هنوز وارد خیابان نشده است» بر ویژگی‌‌های مثبت تحقیق فوق تأکید می‌کند. او اشاره می‌کند که در تحقیق و همه‌پرسی فوق که بین ٦ هزار داوطلب ۱٤ تا ٩٤ ساله‌ی آمریکایی انجام شده، به روشنی آشکار شده است که عمل خودارضایی جنسی توسط هر دو جنس، هم مجرد و هم متأهل به‌طور مداوم در تمام سنین بزرگسالی صورت می‌گیرد.

سکس، گونه‌ای دیگر

سکس، گونه‌ای دیگر

ماه‌منیر رحیمی

از "تن" و "روان" و "سن" یک "فرد"، به "زن در متن" و "اروس در ادب" رسیدیم و از مسأله‌ی "شهوت نزد اعراب" گذر کردیم و از یک به "دو" گام برداشتیم. با گفت‌وگویی خاص بین یک جفت، به میدان کارزار "عشق و اروس" سر کشیدیم، که دست‌کم دو نفر را حاضر دارد؛ یا بیشتر، زن و مرد یا شاید هم‌جنس.
شواهدی چون وجود فیلم‌ها و ابزار تشدید میل جنسی نشان می‌دهد که روابطی موسوم به سکس گروهی، سکس با حیوانات، سکس با کودکان، سکس با خویشان یا زنای با محارم، یا آن‌ها که عمل جنسی را با خشونت یا به شکل‌های دیگر می‌پسندند نیز، کم نیستند. اما در جوامع امروزی بیشتر هم‌جنس‌گرایی موضوع بحث است.

هرچند به نظر می‌رسد تمایلات جنسی بین یک جفت نر و ماده رایج‌تر یا نزد عموم پذیرفته‌تر است، وجود مقررات شرعی و قوانین مربوط به روابط جنسی خارج از عنوان "زن و شوهر" حکایت از این دارد که حتا دولت‌مردان نیز، نتوانسته‌اند وجود شکل‌های دیگر کشش جنسی را نادیده گیرند؛ فارغ از این‌که این انواع را نامشروع و ممنوع بدانند یا مجاز. مدافعان حقوق بشر تا کنون توانسته‌اند حتا ازدواج رسمی بین یک جفت هم‌جنس را در بسیاری از کشورها قانونی کنند، ولی این امر هم‌چنان در بسیاری از کشورهای به‌ويژه مذهبی، جزء تابوها یا امور ممنوعه جای دارد.

باری، این بخش از سلسله برنامه‌ی «جنسیت و جامعه» گرایش به جنسی از خود را بررسی می‌کند.

برنامه را از «اينجا» بشنويد.

***

ماه‌منیر رحیمی هستم و این بار گفت‌وگویم را با جوانی در ایران پیشکش‌تان می‌کنم که هم‌جنس‌گرایی موضوع پژوهش او نیز هست. وی به رادیو زمانه می‌گوید، در ایران هم‌جنس‌گرا را کسی می‌دانند که تنها، میل جنسی به جنس موافق خود دارد. پوریا نخست این تعریف رایج را نقد می‌کند:
تعریفی که به نظر ما صادق هست توی کیس‌های مثل ما، این است که باید بیشتر از جنبه‌ی عاطفی و احساسی نگاه کرد به این قضیه، بعد آن موقع تعمیمش داد به رابطه‌ی جنسی به هر شکل‌ش که به‌وجود می‌آورد.


پوریا جان آیا این هم ممکن هست که کسی رابطه‌ای عاطفی-عشقی داشته باشد، اما ارتباط جنسی نداشته باشد؟ آن را هم آیا می‌توانیم هم‌جنس‌گرا بخوانیم؟
به‌شرطی می‌توانیم بگوییم هم‌جنس‌گرا که توی ذهن طرفی که رابطه‌ی عشقی و عاطفی به وجود آمده است، زمانی منتظر این بوده که بتواند رابطه‌ی سکسی را هم انجام بدهد.
اساساً چرا همچنان این موضوع هم‌جنس‌گرایی تابو پنداشته می‌شود؟
درمورد این قضیه، خب اگر بخواهم نظر قطعی بدهم، خیلی سخت است. چون بالاخره هر جغرافیایی، با هر فرهنگی و با هر مذهبی باهم فرق می‌کند...
من نظر خودت را می‌خواهم، با توجه به مطالعات و حس شخصی‌ات؟
آنچه به نظر من در این زمینه خیلی مهم بوده، اگر پژوهشی بکنیم روی ادیان ابراهیمی و به خصوص در یهودیت و اسلام، که این دو تا خیلی در منع هم‌جنس‌گرایی تأکید داشته‌اند، می‌بينيم چون خانواده مهمترین رکن اجتماع مذهبی محسوب می‌شود، به لحاظ اینکه قرار است یک تنازع بقایی اتفاق بیفتد، این قضیه را خیلی تابو درنظر گرفته‌اند. حتا اگر ما مقایسه کنیم، می‌بینیم در ایران باستان این قضیه منع شده، ولی در یونان باستان رواج داشته است. در کشور ایران خب به خاطر اینکه اکثراً کشاورز بودند، باید ازدواج می‌کردند و بچه‌دار می‌شدند و این بچه‌ها می‌شدند نیروی کار. ولی در یونان باستان به اعتقاد من این قضیه توسط برده‌ها اتفاق می‌افتاده.
پوریا جان، اما ما در ایران باستان هم، اگر بگوییم ادبیات یا آنچه نوشته شده، بازتاب فرهنگ عمومی یا آئینه‌ی دست‌کم بخشی از فرهنگ یک کشور هست، هم‌جنس‌گرایی را داشته‌ایم. درادبیات کهن‌مان از شاهدبازی، نوجوانان تازه‌ بالغ‌شده و از عشق به مرد زیاد یاد شده است. این سؤالی که کردم می‌تواند عاطفی باشد، اما الزاماً به هم‌خوابی نرسد، به یاد شمس و مولوی افتادم.
قبل از اسلام با این چیزی که شما می‌گویید من تا حالا برخورد نکرده‌ام. ولی در ادبیات بعد از ظهور اسلام، طبق کتاب شاهدبازی، دکتر سیروس شمیسا منشأ این قضیه را می‌برد به کتاب ضیافت افلاطون که در مورد عشق یک مرد به یک مرد است و از آنجا عبور می‌کند و این عشق تبدیل می‌شود به رابطه‌ی میان مخلوق و خالق.
تفاوت آن زمان را با حالا چی می‌بینی؟ آیا می‌توانیم بگوییم که آن موقع هم بوده و بیشتر بيان‌های ادبی به‌خودش می‌گرفته، اما الآن آشکارتر و تبدیل به یک موضوع اجتماعی شده و در رسانه‌ها قابل بحث است؟
آیا نوع عرفانی‌اش مد نظر است، شهوانی‌اش مد نظر است یا اینکه نه؛ عشقی که الآن در دنیای قرن بیستم ما اسمش را گذاشته‌ایم هموسکسوآلیته یا هم‌جنس‌گرایی؟ بنابراین ما در ادبیات کهن مقداری دچار مشکل شده‌ایم، ولی در ادبیات معاصر نمی‌بینیم کسی بیاید به جای اینکه در مورد زنش صحبت بکند، در مورد یک پسر صحبت بکند. خب ما در ادبیاتمان کسانی داریم که هم‌جنس‌گرا بودند و هیچ وقت نمی‌توانستند مستقیم آن را مطرح کنند و در مورد معشوق ناهم‌جنس‌ خودشان صحبت کرده‌اند. جنبه‌ی دیگرش هم بیشتر به اعتقاد من «بچه‌بازی» هست تا هم‌جنس‌گرایی.


تفاوتش چی هست پوریا جان؟
بچه‌بازی و هم‌جنس‌گرایی؟
بله. منظور اینکه آیا تفاوتش فقط در سن است؟
نه! نگاه کنید، در کشورهای اسلامی به خاطر محدود بودن رابطه‌ی زن و مرد تا حدودی تمایل به رابطه‌ی مرد با مرد اتفاق می‌افتد. اما این رابطه هم‌جنس‌گرایی محسوب نمی‌شود، چون معمولاً رابطه‌ی بین دو فرد بالغ را هم‌جنس‌گرایی می‌گویند، چون مشخص شده که جنسشان چه هست. اما شما تفاوت کمی می‌توانید قائل بشوید بین یک دختربچه و یک پسربچه؛ هردو اندام ظریفی دارند و شهوت می‌تواند خیلی راحت رد و بدل بشود...
پوریا جان ببین، یک دیدگاه هست که در جوامع (کوچک یا بزرگ) محدودتر، بسته‌تر از نظر روابط جنسی، تمایل به هم‌جنس‌ بیشتر دیده می‌شود. از جمله مثالهایی که می‌زنند در سربازخانه‌ها، در اردوگاههای آموزشی-تفریحی و به‌خصوص در مثلاً مدارس دینی هست که گفته می‌شود این ارتباطها بیشتر دیده می‌شوند. اما اگر این طور بود، چرا ما در فضاهای باز هم به‌وفور می‌بینیم هم‌جنس‌گرایی را؟
مسأله قابل لغزش هست. چون به طور دقیق نتوانستیم تفاوت قائل بشویم بین نوع انحرافی آن که صرف شهوت مطرح است، و نوع عاطفی و عشقی آن، دچار یک چنین مغلطه‌ای شده‌ایم.
پس شما هم قائل هستید به انحراف جنسی؟ به خاطر اینکه حتا صرف جنسی‌اش را هم تصور بکنیم، بسیاری از اهل نظر می‌گویند این گرایش جنسی هم یک امر طبیعی است بین برخی.
یعنی همین نوع سکسی‌اش فقط؟
بله. یعنی عبارت "انحراف جنسی" چندان پذیرفتنی‌ نیست، به نظر می‌رسد.
آخر آن انحرافی که من مرادم هست، نه آن انحرافی است که آقایان اینجا توی ایران می‌گویند. منظور من این است که شما نگاه کنید، وقتی در برابر یک انسانی یک پسر قرار بدهید و یک دختر، اگر به عنوان یک استریت یا هتروسکسول محسوب شود، خب جنس موافق را انتخاب می‌کند. اما اگر آن جنس موافق را برداریم و جنس مخالف را در برابرش قرار بدهیم هم به راحتی بتواند با او سکس انجام بدهد، دیگر هم‌جنس‌گرا نیست. یک نفر که هم‌جنس‌گراست این گزینه‌ را ندارد که حالا من با جنس موافقم رابطه برقرار کنم یا با جنس مخالفم. یعنی خود به خود این قضیه شکل می‌گیرد.
یعنی تصمیمش رو ...
بله. هر کسی می‌تواند هرجوری توی زندگی‌اش رفتاربکند؛ حالا این یا انحراف محسوب بشود یا نشود.
پوریا در زمینه‌ی هم‌جنس‌گرایی مطالعه‌ی علمی هم داشته‌ای. به چه نتیجه‌ای رسیده‌ای؟
نگاه کنید، در ایران جز کتاب شاهدبازی دکتر سیروس شمیسا که نشانه‌های هم‌جنس‌گرایی را در ادبیات ما پیدا کرده و اصلاً در مقدمه کتاب اعلام می‌کند که ادبیات ما اصولاً ادبیات هم‌جنس‌گرایی‌ست، من تحقیق دیگری در این زمینه در ایران ندیده‌ام. البته در مورد ترانس سکسوالها که به‌اصطلاح دوجنسه هستند، یعنی از لحاظ فیزیکی و هورمونی توانایی تغییر جنسیت دارند، تحقیقات زیادی شده است. ولی در مورد هموسکسوالها نه! چه به لحاظ اینکه این افراد چه ويژگی‌هایی دارند و چه گونه رفتار می‌کنند، و چه گونه این احساسات شکل می‌گیرد. خب اینها نیاز به تحقیقات گسترده‌تری دارد؛ چه در زمینه‌ی فیزیولوژیکی، روانشناسی و چه در زمینه‌ی جامعه‌شناختی...
پوریا جان نتایج خودت را بگو لطفاً.
آن تحقیقی که ما بررسی کرده ایم در مورد این است که آیا اصلاً عوامل اجتماعی روی شکل‌گیری این گرایش تأثیر می‌گذارد یا نه؟ مثلاً عامل فقر،‌ مشکلات خانوادگی، نیاز به نشان‌دادن خودشان یا تجربیات اولیه‌ی جنسی‌شان. و جالب اینجا بود که در نود درصد تحقیقات اجتماعی که ما انجام داده‌ایم، هیچ کدام از اینها عامل تعیین‌کننده‌ی به وجودآمدن این گرایش نبودند.
یک ایده هم هست که گفته می‌شود بخشی از هم‌جنس‌گرایی از اینجا برمی‌خیزد که مردی فکر می‌کند مرد دیگری را بهتر درک می‌کند، بهتر می‌تواند حس‌اش را بفهمد. یعنی بین‌شان تفاهم بیشتر هست، از نظر فکری یا جنسی. زنها هم همین طور؛ بین‌شان درک متقابل هست. با این عقیده چقدر موافقی؟
من اتفاقاً از مخالفان این نظر هستم. بسیاری از افرادی که هم‌جنس‌گرا بودند، وقتی ما زندگی‌ خصوصی‌شان را مرور می‌کنیم، از دوره‌های بسیار خردسالی، مثلاً پنج‌سالگی، که اینها اولین تجربه‌ی جنسی‌شان را داشتند، من فکر نمی‌کنم آن موقع خیلی کسی بتواند با اراده تصمیم بگیرد که خب من می‌توانم با پسر رابطه برقرار کنم یا با دختر...
جزء آن هایی هستی که می‌گویند: گرایش به هم‌جنس اکتسابی نیست،‌ بلکه تا حد زیادی از خردسالی همراه آدم می‌شود؟
شاید از دوره‌های جنینی حتا و یا حتا پیش از آن، یعنی وراثت. ولی مطمئناً جبرگرایی هم فکر نمی‌کنم که حتما ژنتیک عامل صد درصد باشد.
از همین که به نتیجه‌ی مشخصی نرسیدی، آیا می‌توانیم این طوری برداشت کنیم که دلایل برای هر شخصی در شرایط اجتماعی یا فردی آن شخص تعیین می‌شود؟ یعنی یک دلیل عمومی برای همه نمی‌توانیم پیدا کنیم؟
خب ما وقتی تحقیقی را شروع می‌کنیم، باید از یک نظریه یا فرضیه‌ای شروع کنیم. درست است؟
بله. و فرضیه اول شما چی بود؟
فرضیه اول ما این بوده که طبق نظریه‌ی آقایون، قضیه خدادادی نیست و اجتماع به وجود می‌آورد، و بعد به این نتیجه رسیدیم که نه...
اما این متغیرهای اجتماعی به فرمایش شما می‌تواند نوع گرایش را تشدید بکند یا...
دقیقاً. می‌تواند تشدید کند یا باعث شکوفایی آن بشود.
خب پوریا بیا حالا مقداری شخصی‌تر صحبت کنیم. اساساً چنین حسی را درون خودت از کی متوجه شدی؟
از ۱۴ یا ۱۵ سالگی.
بعد، طی این مسیر عاشق شدی یا اینکه... یعنی ابتدا از تمایل جنسی شروع شد یا از عشق و محبت؟
نمی‌توانم دقیقاً بگویم که اسمش را می‌شود گذاشت عشق یا...
یا نمی‌توانی مرزبندی دقیقی بکنی بین آنها، هان؟
آره، دقیقاً مرزبندی دقیقی نمی‌توانم روی این قضیه بکنم. ولی خب تجربه‌ای که داشتم و کاملاً توی ذهنم مانده، یک رابطه‌ی عشقی بوده همراه با سکس.
از اولین به‌اصطلاح برخوردها یا ناملایماتی، اگر بتوانیم اسمش را بگذاریم، از واکنش‌های اطرافت برایمان بگو.
می‌دانید، بیشترین واکنش منفی که توی جامعه ایران بخصوص که یک جامعه‌ی سنتی و مردسالار است، تأکید می‌کنم بر "مردسالاری"ش، این است که مسأله‌ی هم‌جنس‌گرایی واقعاً در فرع قرار می‌گیرد. خب به عنوان فردی که یک خصوصیات خیلی خاص داری، به لحاظ صحبت‌کردن، راه‌رفتن یا... چه می‌دانم،‌ نوع رابطه‌ات با بقیه،‌ مورد آزار قرار می‌گیری. مثلاً من خودم یادم هست از کلاس اول یا دوم دبستان مورد تمسخر قرار می‌گرفتم و حتا وقتی مدرسه تعطیل می‌شد، تعدادی از بچه‌ها دم در مدرسه وامی‌ایستادند و منتظر می‌ماندند که من از مدرسه بیایم بیرون تا کتکم بزنند. گفتم، مسأله‌ی جنسی را بگذارید کنار،‌ اصلاً آن برای خود آقایون، ما نخواستیم. این چیزها هست که واقعاً می‌تواند تأثیرات منفی بگذارد. من اصلاً آن وقتها از مدرسه متنفر بودم.
ولی بچه‌های آن سن و سال که احتمالاً نمی‌توانستند تشخیص بدهند نوع گرایش شما را؟
نه، نوع گرایش نه؛ نوع رفتار، نوع رفتن یا حرف‌زدنم یا نمی‌دانم نوع بازی‌کردنم. می‌دانید؟ آن چیزی که در ایران بهش می‌گویند «اوا خواهر».
پوریا هیچ وقت توی این درگیری‌ها یا احیاناً اگر غمگین شدی یا در فشار قرار گرفتی، آرزو کرده ای که تمایلت به جنس مخالف بود؟ یعنی شبیه اکثریت بودی؟
بله، مطمئناً.
آرزو کرده بودی؟
یک چیز طبیعی‌ست، آره واقعاً همیشه همین جوری بوده.
یعنی الآن از اینکه این حالت را داری احساس رضایت و خرسندی درونی نمی‌کنی؟
خب بالاخره سخت است. آدم توی هر راهی که گام برمی‌دارد که مشکل هم باشد، حالا چه خواسته چه ناخواسته، ‌ وقتی ناامید می‌شود یا سختی می‌بیند، می‌خواهد که ای کاش اصلاً توی این راه وارد نشده بود. یک چریک هم وقتی جنگی را شروع می‌کند و دارد جنگ را می‌بازد یا فرار می‌کند توی کوهستان، بارها می‌گوید کاشکی من این کار را انجام نداده بودم. شاید البته.
ولی تو که دست خودت نبوده، طبق گفته‌های پیشین‌ت این حالت با تو بوده! بنابراین نمی‌توانی خودت را ملامت کنی که کاشکی وارد این قضیه نشده نبودم.
من منظورم این است که چرا این جوری شدم؟ می‌دانید؟
یا چرا این جوری هستم...
آره چرا این جوری هستم، کاشکی این جوری نبودم. یا یک جور دیگری بودم. مثلاً وقتی شما می‌بینید درجامعه‌ی مردسالار زنها مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، آیا تا حالا شنیده نشده که "کاشکی زن به وجود نیامده بودم"؟ یا کاشکی مرد به وجود می‌آمدم؟ درست است؟
چرا.
دقیقاً این حالت را در مورد هم‌جنس‌گراها هم می‌توانید تعمیم بدهید.
پوریا ولی تو از جمله کسانی هستی که تمام این فشارها نتوانسته تو را از حداقل ادامه‌ی تحصیل، تأمل در این موضوع، فکرکردن و تحقیق بازبدارد. احیاناً توصیه‌ای داری به هم‌جنس‌گرایان دیگر یا کسانی که با تو احساس همدلی می‌کنند؟
بله. اینکه همه‌مان به عنوان یک انسان، فارغ از جنسیت، یک سری وظایفی در زندگی داریم. اگر ما اینها را در اولویت قرار بدهیم، می‌توانیم در برابر همه مشکلات بایستیم. الآن ببینید در جامعه‌ی ما خیلی از زنها هستند که در بدترین شرایط دارند فعالیت سیاسی و اجتماعی می‌کنند. اگر می‌خواستند بنشینند و بپذیریند و بگویند که خب زن هستند و باید تن بدهند به یک سری مشکلاتی که جامعه‌ی مردسالاری برایشان ایجاد می‌کند، هیچ وقت نمی‌توانستند موفق بشوند.
توی زندگی شخصی چی؟ آیا بنا داری روزی به‌شکل جدی، فرض کن رسماً با کسی ازدواج کنی؟...
با هم‌جنس‌؟
بله دیگر. یعنی می‌گویم وقتی ممکن نیست در ایران امروز و چنین چیزی رسمی نیست، تو برای آینده‌ات برای زندگی‌ات، با حس فرزندخواهی که گفته می‌شود امر طبیعی است با تشکیل خانواده که گفته می‌شود به آدم یک حس امنیت می‌دهد، با این مفاهیم چه کار می‌خواهی بکنی؟
نگاه کنید، وقتی که آدم در سال های اولی که تازه با احساساتی که در درونش هست به شکل علمی آشنا می‌شود و می‌خواهد به یک سری آرمانها یا آن عواطفی که الآن شما شمردید دست پیدا بکند، خب خیلی شور و حال عجیبی آدم دارد. ولی خب رفته‌رفته وقتی بیشتر در جامعه غرق می‌شود یا اینکه با افرادی که احساساتشان و گرایش‌شان مثل تو هست بیشتر آشنا می‌شود، آن دوآتشه بودن، اینکه به آن عقیده‌ای که توی ذهنم بوده حتماً می‌رسم، کمرنگ می‌شود. یعنی یکسری مسائل و مشکلاتی را شما می‌بینید که خیلی از این صحبت‌ها بیشتر شبیه به یک اتوپیا، نوعی مدینه فاضله به نظر می‌رسد.

سکس و سیاست جمهوری اسلامی

سکس و سیاست جمهوری اسلامی

ماه‌منير رحيمی


قسمت پانزدهم رشته برنامه‌ی «جنسیت و جامعه» مبحث «سکس و سیاست» را پی می‌گیرد. در دو قسمت پیشین، «رابطه‌ی تن و قدرت سیاسی» و نیز «انگیزش‌های جنسی در انقلاب سال ۵۷ ایران» مرور شد. ماهمنیر رحیمی این بار به دوره‌های مختلف طی سه دهه‌ی اخیر ایران می‌پردازد؛ از زاویه‌ی سیاست‌های رسمی مربوط به جنسیت.
پانردهمین قسمت را از اینجا بشنوید.
جنسیت و جامعه را به «سکس و سیاست» رساندیم. طی دو قسمت قبلی، دیدیم که سکس و سیاست جدا نیستند. تن و نسبت‌اش را با قدرت سیاسی مروری کردیم؛ نگاهی انداختیم به موضوع رابطه‌ی جنسی ابزاری سیاسی و شنیدیم که چرا انقلاب ۵۷ ایران را «سکسی‌ترین انقلاب جهان» خوانده‌اند. اکنون، به اختصار، مسایل جنسی را در دوره‌ی حکومت کنونی ایران، جمهوری اسلامی، از نظر بگذرانیم.
سکس و سیاست جمهوری اسلامی
دیدگاه‌های رایج علیه آزادی جنسی، بر اساس نظر محققان، یکی از پیشبرنده‌های جریان انقلاب بود. و اگر بخواهیم حدود سه دهه‌ی عمر جمهوری اسلامی را از زاویه‌ی بروز سیاست‌های مربوط به امور جنسیتی دسته‌بندی کنیم شاید بتوان گفت:
ـ دوسال اول پس از انقلاب بیشتر به کشمکش‌های بر سر قدرت و مبارزه‌ی خشونت‌آمیز گروه‌های مختلف سیاسی سپری شد. به گفته‌ی ناظران، در این دوره اگر آزادی هم وجود داشت، اغلب به هرج و مرج می‌مانست.
ـ همزمان با هشت‌سال جنگ، زندانی کردن و اعدام انبوه بازماندگان رژیم شاه، عزل ابوالحسن بنی‌صدر از ریاست جمهوری، سرکوب تمام گروه‌های مخالف و منتقد حکومت، از فدایی‌های خلق گرفته تا ملی‌ ـ مذهبی‌های مسلمان، و خاصه پس از قتل‌عام خیابانی هواداران مجاهدین خلق در سال شصت، جمهوری اسلامی استقرار و اقتدار مطلق را به دست گرفت و سختگیری‌های جنسی هم از همانجا آغاز شد. طی چندماه ریاست جمهوری محمدعلی رجایی، که ترور شد، و حدود هشت‌سال ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، از آنجا که بیشتر توجه‌های داخلی و خارجی به جنگ معطوف بود، محدودیت‌های سیستماتیک علیه آزادی جنسی اعمال شد.
ـ با پایان یافتن جنگ، اکبر هاشمی رفسنجانی در دو دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش، بر شعار «سازندگی و توسعه‌ی اقتصادی» تکیه کرد؛ ولی محدودیت‌های سیاسی و فردی کمابیش ادامه داشت. بازداشت‌های خیابانی، غافلگیرکردن افراد در میهمانی‌ها و خانه‌ها، شلاق و زندان و جریمه‌های مالی و برخورد با مسایلی چون فیلم‌های ویدیویی و ماهواره، اغلب حول محور موضوعات جنسی می‌چرخید.
ـ اما هنگامی که جریان موسوم به «اصلاحات» راه افتاد و محمد خاتمی با شعار «توسعه‌ی سیاسی و جامعه‌ی مدنی» به ریاست جمهوری رسید، آزادی فردی و به‌خصوص جنسی، به منزله‌ی یک ابزار سیاسی مهم، سیر یکنواختی نداشت. به نسبت قدرت‌مندترشدن محافظه‌کاران یا اصلاح‌طلبان، قلمرو علنی این مسأله تنگ‌تر یا بازتر می‌شد. هرگاه مخالفت‌ها با محمد خاتمی و هوادارانش بالا رفت، اهرم فشار بر جامعه، برای ناکارآمد نمودن دولت، خود را قوی‌تر به رخ فرد فرد جامعه کشید.
ـ و سرانجام در دوره‌ی محمود احمدی‌نژاد، به‌رغم شعارهای تبلیغاتی وی هنگامی که نامزد ریاست جمهوری بود، فضا بسته و بسته‌تر شد؛ گرچه ظاهراً وی بر یک-دو تابو هم دست گذاشت، مثل وعده‌ی آزادکردن ورود دختران به استادیوم‌های ورزشی چون فوتبال و نیز دست‌دادن با دیپلمات زن.
تفاوت‌ها و نقاط مشترک این دوره‌های سیاسی به لحاظ بیان امور جنسیتی را، که ارتباط مستقیمی با حضور زنان بیرون از خانه‌ها دارد، از زبان دکتر احمد نقیب‌زاده، رییس پیشین دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه تهران بشنویم:
«تفاوت اینها این بود که در اوایل انقلاب، بالاخره این موجی که رفت به سمت افراط، یک فضایی ایجاد کرد که کسی جرأت نمی‌کرد راجع به این مسأله حرف بزند. در دوره‌ی آقای هاشمی یکمقداری سبک‌تر شد. تنها دوره‌ای که راجع به مسأله‌ی جنسیت، روابط مرد و زن و حضور زنان به‌طور کلی بحث‌های آزادنه‌تر شد دوره‌ی آقای خاتمی بود. برای این‌که افراد عملگراتری وارد شدند و به‌عینه می‌دیدند که این مسائل تا چه حد دیپلماسی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، تا چه حد تنگناهایی در داخل به وجود می‌آورد و در نتیجه، یک امیدواری‌هایی به وجود آمد. ولی با آمدن آقای احمدی‌نژاد سمت وسو برگشت به عقب. گرچه خود آقای احمدی‌نژاد اولین کسی بود که موافقت کرد خانم‌ها در استادیوم‌های ورزشی حضور پیدا بکنند، ولی چون آن موج به هرصورت آمد، این فضا را هم با خود آورد.
اما آنچه بین همه‌ی اینها وجه مشترک هست،‌ این است که زنان به همان دلیلی که بدن خیلی نقش دارد، خب تن زن هم نقش دارد، یعنی هم تولید انرژی می‌کند، هم تولید اقتصاد می‌کند و هم باید در روابط اجتماعی مطرح باشد و به‌کار بیاید، مثلاً رأی دادنش و اینها،‌ سبب شد که یک جنبش اجتماعی زنان هم به وجود بیاورد، یک موج فمینیستی ایرانی. و این از پای نمی‌خواهد بنشیند تا جایی که به یک سلسله از خواسته‌هایش دست پیدا بکند».

آقای دکتر نقیب‌زاده! آنجایی که گفتید آقای احمدی‌نژاد با ورود خانم‌ها به استادیوم‌های ورزشی موافقت کرد، از آن طرف هم اوایل ریاست جمهوری‌اش، دست‌کم بین مردم، پیچید که ایشان می‌خواهد حتا آسانسورها را زنانه و مردانه بکند و بحث جنسیتی کردن مکان بیش از همیشه خودش را نشان داد. یعنی مکان را تقسیم‌بندی جنسی کردند. آیا این دو موضوع با هم تناقض ندارد؟
«کاملاً تناقض دارد. ببینید! این جمله‌ای که شما می‌گویید باید در روابط آقای مصباح یزدی و احمدی‌نژاد بررسی بشود. این یک محوری هست که خودش خوب مسائل را توجیه می‌کند. آقای احمدی‌نژاد از گفتمان رادیکال آقای مصباح یزدی می‌خواهد استفاده کند برای مقاصد سیاسی. آقای مصباح یزدی هم همین استفاده را می‌خواهد بکند از موضع رادیکال اقتصادی. اینجا سعی می‌کنند یک وجه مشترک که دارند و آن رادیکالیسم هست، هرکدام‌شان در بعد خودشان آن را استفاده بکنند».
در برنامه‌ی پیش دیدیم که یکی از روش‌های حکومت‌های غیردموکراتیک برای در دست گرفتن عنان افراد، مهار امور شخصی آنان است؛ از جمله کنترل امور جنسی‌شان. نمونه‌ای از سیاست‌های جمهوری اسلامی در این زمینه، جداکردن زن و مرد بود؛ بدین شکل که مکان‌های شهری را مرزبندی جنسیتی کرد. بیشتر اماکن عمومی مردانه شناخته می‌شوند؛ برعکس اماکن زنانه: از قسمت زنانه‌ی مساجد گرفته تا مدارس و بیمارستان‌ها و بسیاری از دانشگاه‌ها و اتوبوس‌ها و برخی فروشگاه‌ها تا سالن‌های ورزشی و زنانه، «نباید در معرض دید قرار گیرد». پیداست که اینجا مفهوم «دید» مطلقاً مردانه پنداشته می‌شود.
مرز جنسی کشیدن در مکان تقریباً با ظهور رسمی عبارت «شئون اسلامی» در سال ۶۰ شروع شد؛ همزمان با «مبارزه با بی‌حجابی» که بعداً تبدیل به سرکوب «بدحجابی» هم گشت و حتا کنترل پوشش و ظاهر مردان؛ به ويژه زمانی که علی اکبر ناطق نوری وزیر کشور بود.
همچنین یکی از مهم‌ترین بازوهای حکومت با اصطلاح مبارزه با «تهاجم فرهنگی» روی کار آمد. هرچند نمونه‌هایی از مبارزه با فرهنگ‌های بیگانه و غیرخودی در حکومت کلیساها در قرون وسطا نیز دیده شده، شمار عبارت «تهاجم فرهنگی» و کلمه‌ی «دشمن» در نوشته‌ها و سخنرانی‌های مسئولان جمهوری اسلامی، شاید بیش از هر تاریخ و هر حکومتی بوده است. نگرانی اصلی به نظر می‌رسد همان از دست‌دادن سکان مهار کردن افراد است؛ البته زیر نام «اجرای قانون».
قانون درکشورهای دموکراتیک جهت حفظ آسایش و آزادی انسان تنظیم می‌شود؛ حال آن‌که، به بیان صاحب‌نظران، در کشورهای استبدادی یا دیکتاتوری، قانون برای محدودکردن آزادی فرد است.
از سویی، در گفتار پیش دیدیم که کنترل یک فرد از راه کنترل بدن او امکان دارد. مقررات برای تن انسان، چه در مکتب‌های دینی و چه در قوانین تدوین شده‌ی بشری، کم نبوده و نیست. بسیاری از آیین‌های دینی، مراسم اجتماعی و به ويژه مجازات‌ها علیه متهمان به تخلف از این مقررات، مثل زندان، در همین مسیر شکل گرفته است. به گفته‌ی دیگر، مقررات برای بدن، برای مهار افراد تنظیم می‌شود. بیشتر کیفرها نیز بر بدن تحمیل می‌شود، به ويژه مکافات‌های اِعمال شده علیه آن‌چه «روابط نامشروع» و جرم خوانده می‌شود؛ چه از نوع همجنس‌گرایی، چه گرایش به جنس مخالف.
در ایران امروز بنابر موقعیت مذهبی و عرفی، مهار بدن‌ها ويژگی دیگری هم دارد؛ و آن فروکاستن «امور دنیوی» در برابر «امور اخروی» و در نتیجه تقبیح تن و رابطه‌ی سکسی‌ است. و یک سر این رابطه علی‌العموم همچنان زن است.
احمد نقیب‌زاده سیاست جمهوری اسلامی را در این باره متناقض برمی‌شمرد و معضل حکومت را به نوعی سرگردانی در برابر موضوع زنان می‌داند:
«یک تخالف‌های عظیمی در درون جمهوری اسلامی وجود دارد. یعنی شما از یک طرف می‌خواهید زن را در خانه بنشانید، از طرف دیگر به رأیش نیازمندید. بنابراین یک جایی به او میدان می‌دهید. از یک جا می‌خواهید زن سنتی باشد، از یک جایی هم می‌خواهید او کاملاً وارد نهادهای مدرن بشود تا شما بتوانید از او استفاده بکنید. این تخالف‌ها هست که اجازه نمی‌دهد اینهایی که می‌خواهند هم سنت‌گرا باشند و هم وضعیت به نفع آنها تمام بشود، بتوانند یک برنامه‌ریزی صحیحی بکنند. در حقیقت سبب می‌شود اوضاع از کنترل‌شان خارج بشود. همان‌طور که شده. این نظارت بیش از حدی که او می‌خواهد اعمال بکند، در عمل سبب شده است که قدرت نظارتش بسیار کاهش پیدا بکند و در همان حال دیسکورس و گفتمانش را بر همان نظارت حداکثری بگذارد. هر نیروی عظیمی هم که در اختیارش باشد، نمی‌تواند چنین نظارتی اعمال بکند».
دو واژه‌ی «زن» و «سکس» بنابر بسیاری آرا، شانه‌به‌شانه‌اند و چه بسا یک معنا را تداعی می‌کنند. لذا‌ در حکومت‌های مذهبی، برای کنترل امور جنسی افراد، نخست زن را، اگر نتوانند در پستوی خانه گنجانند، زیرحجاب می‌پوشانند. بر این روی، برخی تحلیلگران تاریخ، مبارزه‌ی رضاشاه پهلوی با حجاب را، جدای آغشتگی‌اش با خشونت، گامی جدی برای گسترش آزادی‌های فردی ارزیابی می‌کنند. ولی در دوره‌ی حکومت پسرش، محمدرضاشاه، همچنان مقاومت بخش مذهبی و سنتی، مانع اصلی ِ عادی‌شدن بی‌حجابی در ایران شد؛ چه،‌ حجاب نماد تفاوت و محدودیت زن و مرد در شریعت اسلام خوانده می‌شود.
گفتیم که گروه‌های عمده‌ی ضد رژیم محمدرضاشاه پهلوی، در شعار «مبارزه با آزادی جنسی» اتفاق نظر داشتند. ولی در میان آنها، تنها روحانیت راجع به ظاهر اشخاص نظریه‌ی خاص داشتند؛ از جمله در مورد حجاب زنان. آیت‌الله خمینی در پاریس گفت حجاب را در حکومتش اجباری نمی‌کند، ولی اظهارنظر در این باره بسیار بود؛ همچون کتاب حجاب آیت‌الله مرتضی مطهری. به بیان دیگر، این دغدغه همواره برای آنها وجود داشته است.
در میان جدال گروه‌های سیاسی بر سر رسمی‌شدن حجاب، و به‌رغم آن‌که در چارچوب اصلی قانون اساسی، افراد اجتماع در نوع پوشش آزادند، با دستیابی روحانیان به قدرت، مقوله‌ی حجاب طبق دستورها و آیین‌نامه‌های اداری از سال ۶۰ قطعی شد.
نه تنها اعتراض اقلیتی از زنان نیز در برابر حجاب بی‌نتیجه ماند، بلکه پس از مدتی، «چادر» به عنوان «حجاب ملی» مطرح گشت. امتیازات دولتی به زنان چادری در مدارس و دانشگاه‌ها و اداره‌های دولتی و به ويژه صدا و سیما و تأکید رهبران حکومت بر چادر، به اسم «حجاب برتر»، سبب شد مانتو و روسری هم در خانواده‌های مذهبی «کم‌حجابی» تلقی شود.
گرچه جوانان، به شکل‌های گوناگون در برابر مقررات محدود ‌کننده‌ی آزادی جنسیتی و جنسی ایستاده‌اند؛ از رنگارنگ پوشیدن علیه سیاه، مدگرایی و به اصطلاح «تشبه به غرب» و پوشیدن لباس‌های خلاف پسند ملاک‌های جمهوری اسلامی گرفته، تا آرایش دختران که از زنان کشورهای غربی هم گاه پیشی می‌گیرند، و تا بی‌اعتنایی به ممنوعیت روابطی که اسلام یا جمهوری اسلامی آن را نامشروع می‌خواند.
دکتر محمد برقعی، استاد رشته‌ی مردمشناسی دانشگاه هاوارد واشنگتن دی‌سی، و نویسنده‌ی مقاله‌ی «سکسی‌ترین انقلاب جهان»‌ توضیح می‌دهد بروز نسبت پوشش زنان را با آزادی:
«روزنامه‌ها را الآن هم خارج از کشور طی این بیست‌ - سی‌ساله نگاه بکنید! نشانه‌ای که می‌خواهند ببینند دولت فشارش کم شده یا خفقانش را زیادتر کرده، به روسری زنان نگاه می‌کنند. هرچه روسری بالاتر می‌رود، معلوم می‌شود دولت سختگیری‌اش کمتر شده. چون سمبول سکس در جهان مرد نیست؛ در جامعه‌ی مردسالار طبیعتاً سکس مورد توجه بوده است. آن وقت سمبول آزادی و غیرآزادی هم می شود زن و پوشش او. واقعاً هم می‌بینید هر موقع نظام خشن‌تر شده، حجاب را قوی‌تر گرفته و سرکوب و کنترل زن‌ها را بیشتر کرده، و به عکس».
پس زن و حضور او در اجتماع، از چشم مذهبیون سنتی، تا حد زیادی با آزادی جنسی برابر انگاشته می‌شود.
«این کاملاً درست است. و بلکه من معتقدم مسأله‌ی جنسی در جامعه‌ی ما یک عقده‌ی بسیار پنهانی‌ست که در همه‌ی سطوح جامعه در حد وسیعی وجود دارد. حالا وقتی یک جامعه‌ای مدرن می‌شود، زن‌ها می‌روند کار می‌کنند،‌ به دانشگاه می‌روند، من چون با همان ذهنیت عقده‌گونه و مریض‌گونه‌ مواجه‌ام، وقتی شما را می‌بینم که دارید با یک مردی حرف می‌زنید، بلافاصله چیزی که توی کله‌ام هست، این است که پهلوی هم می‌خوابید».
دکتر برقعی همچنان بر حجاب، در جای ابزار مهار زن تأکید می‌کند؛ به خاطر مشغولیت فکری مربوط به امور جنسی در سطوح متفاوت ایران، از جمله در ذهن بنیانگذار جمهوری اسلامی:
«خود آقای خمینی در سخنرانی‌هایش در سال ۴۲ به این مسأله اشاره می‌کند. می‌گوید: زن‌های ما در ادارات می‌روند و فساد و بی‌عفتی و بی‌ناموسی‌... در حالی‌که زن که اداره برود، قرار نیست ... بنابراین وقتی انقلاب شد، این پدیده‌ خودش را زد بیرون. در دوره‌ای که مردها دارند فشار خودشان را روی جامعه می‌آورند، ایدئولوژی خودشان را می‌خواهند حاکم بکنند، زن را عامل بی‌عفتی می‌بینند و می‌خواهند مرتب ببرندش زیر چادر و خفه‌اش بکنند. این که من می‌گویم «سکسی‌ترین انقلاب جهان»، برای این‌که این ويژگی بارز جامعه بوده است که خودش را در انقلاب بروز داده».
بحث «سکس و سیاست» از مجموعه‌ی «جنسیت و جامعه» از رادیو زمانه ادامه دارد.

ریشه‌های سکس در ماقبل تاریخ

ریشه‌های سکس در ماقبل تاریخ

ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com

کریستوفر رایان، دکتر روانشناس، به همراه همسرش دکتر سیسیل جِتا، در جدیدترین کتاب خود، با انرژی و شوری فراوان پایه‌های بنیانی‌ترین باورهای انسان معاصر از ازدواج را زیر سئوال می‌برند. این دو محقق، در کتاب «ریشه‌های سکس در ماقبل تاریخ» با بی‌پروایی منحصر‌ به‌فرد، ضمن بررسی انگیزه‌های جنسی انسان‌های اولیه، به این نتیجه قطعی می‌رسند که مشکل و بحران اصلی در روابط زناشویی انسان معاصر در انکار این حقیقت نهفته است که بشر، در طول تکامل بیولوژیک خود هرگز قرار نبوده است که به شیوه تک‌همسری زندگی کند.
آنها در مقدمه کتاب خود یادآوری می‌کنند: «این گفته را فراموش کنید که نیاکان بشر به‌نوعی با میمون‌ها مرتبط بوده‌اند چون حقیقت علمی این است که خود ما میمون هستیم. انسان اولیه به همراه شامپانزه، بابون، گوریل و اورانگوتان، آخرین گروه موجوداتی هستند که از رسته میمون‌ها باقی مانده‌اند.
به بیان دقیق‌تر، از ۵ میلیون سال پیش که در مقایسه با مدت طولانی تکامل جانداران، چیزی بیشتر از دو روز قبل نبوده است، اجداد بشر قابلیت‌های حیوانی خود را مستقیماً از شامپانزه و بابون‌ها به ارث برده‌اند. اغلب دانشمندانی که درباره پستانداران نخستین تحقیق می‌کنند، معتقدند بعد از آن تاریخ، همه تفاوت‌های ایجاد شده بعدی با میمون‌ها، کاملاً مصنوعی و دست‌ساز انسان‌ها بوده است.»

کریستوفر رایان، دکتر روانشناس، به همراه همسرش دکتر سیسیل جِتا

نویسندگان کتاب برای پاسخ‌گویی به بهت ناشی از ادعای علمی خود، با خونسردی تمام مروری دارند به باورهای اجتماعی‌/ فرهنگی انسان معاصر، و از دیدگاه‌های محافظه‌کارانه و ایده‌آلیستی پرده برمی‌دارند، دیدگاه‌هایی که از یک سو انسان را تافته جدا‌بافته‌ می‌دانند و از سوی دیگر با تناقضی آشکار، ناهنجاری‌های ناشی از ارزش‌بخشی کاذب و غیرعلمی به انسان‌ها را نه‌تنها نادیده می‌گیرند بلکه از آن وسیله‌ای می‌سازند که در طول تاریخ برای‌شان قدرت و سودآوری را به ارمغان می‌آورد.
نگاهی دقیق‌تر به صنعت عظیم «پورنوگرافی»، که محافظه‌کاران مذهبی در امریکا آن را عامل اصلی طلاق در نیمی از ازدواج‌های آمریکای شمالی می‌دانند، نشان می‌دهد که مثلاً جنرال‌موتورز، حامی همیشگی جمهوری‌خواهان، ده‌ها میلیون ویدئوی سکسی بیشتر از کمپانی «پلی بوی» به بازار عرضه می‌کند و می‌فروشد.
بیش از ٨ میلیون امریکایی با وصل شدن به شبکه تلویزیون ماهواره‌ای «دایرکت تی وی» که به کمپانی جنرال‌موتورز تعلق دارد، سالانه بیش از ٢٠٠ میلیون دلار برای فیلم‌های سکسی پول می‌پردازند. از آنها مومن‌تر و محافظه‌کارتر، کمپانی «فاکس نیوز» آقای روپرت ماردوخ است که درآمد حاصل از فیلم‌های سکسی کمپانی ایشان، بیشتر از تمامی شبکه‌های خصوصی از جمله «پلی بوی» است. کمی آن طرف‌تر، می‌توان رد پای کمپانی معروف «ای تی اند تی» را که در دفاع از ارزش‌های خانه و خانواده ید طولانی دارد، دید. این کمپانی تدارک فیلم‌های شرم‌آور سکسی برای یک میلیون اتاق در هتل‌های امریکای شمالی را به عهده دارد.


تناقض بین ادعای اخلاقی، حرمت گذاشتن به ارزش‌های خانواده و دفاع از تک‌همسری، فقط محدود به جهان غرب و پشتوانه مسیحی آن نمی‌شود. در گزارش‌های ثبت‌شده درباره میزان استفاده از سایت‌های پورنوگرافی در کشورهای مسلمان‌نشین، کشور بسیار محافظه‌کار پاکستان با وجود سانسور شدید دولتی، دارای بالاترین کاربر سکس اینترنتی در جهان است.
طبق آمار گوگل، از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ پاکستان بالاترین جستجوی اینترنتی درباره انواع غیرعادی سکس نظیر سکس با اسب، الاغ، کودک، و سکس از طریق تجاوز را به خود اختصاص داده است.
نویسندگان کتاب «ریشه‌های سکس در ماقبل تاریخ» برای آنکه بهت ناشی از دیدگاه‌های غیرمتعارف خود را در بستر ذهنی آرام‌تری قرار دهند و خوانندگان خود را با واقعیت‌های طبیعی سکس انسان آشنا کنند، بیش از هر چیز قرار خود را بر آن گذاشتند تا نقاب کلیشه‌های ثبت‌شده در ذهن بشر را بردارند.
این دو نویسنده عنوان می‌کنند که بشر، همسان با بابون‌ها و شمپانزه‌ها، بیش از سایر جانوران فعالیت جنسی دارد. استنادی که در نگاه اول افراطی به نظر می‌رسد ولی حقیقتی است که می‌بایست مدت‌ها قبل به یک باور عمومی تبدیل می‌شد تا بشر ناچار نباشد طبق عقیده‌ای ساختگی، به دروغ قسم بخورد که فقط مرگ، زندگی زناشویی را از هم خواهد گسست. دروغی که بالاخره در دنیای معاصر بعد از فرو ریختن قرار و مدارهای مذهبی، در عمل و به سرعت در حال برملا شدن است.
نگاهی به مشکلات وسیع ناشی از سکوت و کتمان هزاران‌ساله واقعیت فیزیکی انسان، باعث شده است تا در دنیای معاصر، انبوه رشته‌های درمانی دست به دست هم ‌دهند تا بر غریزه جنسی بشر سرپوش بگذارند و آن را بیماری لقب ‌دهند، آن هم برای بشری که به هر دری می‌زند و هر نوع خطری را به جان می‌خرد تا به نیازهای طبیعی‌اش پاسخ گوید.


خیانت، دروغ، خانواده‌های از هم پاشیده، سردرگمی و شرم، دیگر اتفاقات استثنایی نیست بلکه مجموعه بی‌نهایت گسترده‌ایی است که ضمیر خودآگاه جمعی بشر را مورد ملامت قرار داده‌است. به نظر می‌رسد بیش از این برای بشر مقدور نیست لذت جنسی را که همواره در ذات طبیعی‌اش جا داشته است، به خاطر پایداری خانواده، محبت و رفاقت دوستانه سرکوب نماید.
در زبان اسپانیایی ریشه اصلی کلمه شریک زندگی (esposas)، هم به معنی «همسر» است و هم «دست‌بند»ی که به زندانیان می‌زنند. در زبان محاوره، از ازدواج به عنوان « زنجیری در پا» یاد می‌کنند. در بسیاری از نقاط دنیا، داشتن همسر برای مردان پایان زندگی جنسی مرد نیز تعبیر می‌شود.
در این باور عمومی غیر محترمانه، زنان نیز مورد توهین قرار می‌گیرند. چرا زنان باید این احساس کمابیش جهانی را بر دوش بکشند که شریک زندگی‌شان مدام بر این باور است که به دام او افتاده؟ زنان چرا باید به این بی‌حرمتی تن بدهند که وجودشان برابر با محدودیت دیگران است؟ و به کدام دلیل منطقی و انسانی، زنان باید این حس ناخوشایند را در تمام زندگی تحمل کنند؟
سازمان خدمات پزشکی امریکا رسماً اعلام کرده‌است که ۴۲ درصد از زنان کشور از اختلالات جنسی رنج می‌برند در حالی که فروش «وایگرا» بدون کمترین تزلزلی، مدت‌هاست که رکورد فروش سالانه را می‌شکند. در تمام جهان، صنعت «پورنوگرافی» بین ۵۷ تا ۱۰۰ میلیارد دلار درآمد ایجاد می‌کند و در ایالات متحده امریکا، سهم درآمد اقتصادی ناشی از این سرگرمی، بالاتر از مجموعه مبادلات مالی است که تمام شبکه‌ها و رسانه‌های عمومی و خصوصی و باشگاه‌های غول‌آسای ورزشی تولید می‌کنند. در همین کشور، کلوپ‌هایی که زنان برهنه در آن می‌رقصند درآمد‌شان از همه فعالیت‌های نمایشی، باله، موسیقی کلاسیک و جاز بالاتر است.
بشر موجودی‌ست بسیار سکسی، و انکار این واقعیت بیش از این فایده‌ای ندارد. ازدواج سنتی نیز دیگر قادر به سیر کردن نیاز غریزی بشر نیست، و پایه و اساس این نهاد سنتی برای جبران نیاز‌های جنسی بشر با سرعت تمام در حال فروپاشی است. رهبران سیاسی جوامع بشری نیز یکی پس از دیگری، بعد از کنار رفتن نقاب دروغینِ سمبل خانواده و تعهد، قدرت تحمیق و مرعوب جنسی قرار دادن اجتماع را از دست داده‌اند.
هر روز برملا شدن فضاحت‌های جنسی کشیشان کاتولیک در سراسر جهان نیز بازگوکننده این حقیقت است که نمی‌توان به ارزش‌های سنتی آنها برای کنترل فشار جنسی که تاکنون بر بشر رو داشته شده است امیدوار بود، و سکس با همه معذورات و محدودیت‌ها اگر از راه درست و سالم تامین نشود، به اشکال آزاردهنده‌ای از جای دیگر سر باز خواهد کرد.

تکامل و افسردگی

تکامل و افسردگی

برگردان: ونداد زمانی

روانشناسان تکامل‌گرا بر این نکته‌ی مهم پا می‌فشارند که چون مغز حفظِ ذات و بقای بشر را بر عهده دارد ضرورتاً به گونه‌ای تطبیق یافته است که بتواند در مقابل ناهنجاری‌های روانی مقاومت کند و اجازه ندهد تا اختلالات مغزی حضور گسترده‌ای در انسان‌ داشته باشد. از سوی دیگر تحقیقات انجام‌شده در امریکا و سایر نقاط جهان حاکی از آن است که بین ۳۰ تا ۵۰ درصد انسان‌ها از نظرِ دانش پزشکی، نشانه‌های بالینی افسردگی را در یکی از دوران زندگی خود بروز می‌دهند.
تناقض بین توانایی مغز انسان‌ها برای پیشگیری و پرهیز از بیماری‌های روانی و درکنار آن درصد بالای افسردگی در بشر، معمایی را پیش روی دانشمندان علم پزشکی قرار داده است. البته برای پاسخ دادن به این سئوال که چرا افسردگی حضور چشمگیری در جوامع بشری دارد، محققان تلاش کرده‌اند تا به سهم خود، دلایل متفاوتی را برای حل این معما پیدا کنند.


بخشی از دستاوردهای تحقیقاتی، عامل «سالخوردگی» را در سرایت و گسترش بیماری افسردگی مهم می‌داند. کهولت و ازکارافتادگی تدریجی اعضای مختلف بدن بویژه مغز، تغییر آشکاری است که نمی‌توان آن‌را نادیده گرفت. در دوران سالخوردگی مغز انسان به شکل قابل توجهی تحلیل می‌رود. اما با وجود دلائل معتبر، کهولت نمی‌تواند شرط اصلی برای تشخیص و دلیل اصلی بیماری افسردگی باشد چرا که اولین و بیشترین تجربه‌های افسردگی در سنین نوجوانی و جوانی رخ می‌دهد.
بعضی از دانشمندان عنوان می‌کنند که افسردگی همچون چاقی بیش از حد، معلول زندگی مدرن در قرن اخیر است و شرایط معیشتی دنیای معاصر با دنیایی که انسان در آن به وجد آمد، تفاوت بسیار زیادی دارد. این دلیل هم تابعیت عمومی ندارد چون در قبیله‌های بومی پاراگوئه و جنوب افریقا که از بازماندگان شیوه‌ی زندگی انسان‌های ماقبل تاریخ هستند نیز می‌توان رد‌پای بیماری افسردگی را جست‌وجو کرد.


فرضیه‌ی علمی دیگری نیز وجود دارد که نگاه کاملاً متفاوتی به افسردگی دارد. مدعیان این دیدگاه اذعان می‌کنند که افسردگی در اساس پدیده‌ی ناهنجاری نیست و نباید از آن با نام بیماری یاد کرد. از نظر آنها، افسردگی بیماری نیست بلکه تطبیقی تعالی‌بخش است که بشر برای داشتن آن بهای تلخی داده است ولی امکان یافته است تا به کمک خصوصیات فراهم‌شده در دوران افسردگی، بحران‌ها و مشکلات مخرب را پیروزمندانه پشت سر بگذارد.
یکی از مقالات علمی که با دلایل مستند علمی، این فرضیه را تایید کرده، ماحصل تحقیقاتی است که روی ملکولی در مغز به نام ۵ اچ‌تی ۱‌ایی صورت پذیرفته است. این پروتئین عصبی در پیوند با ملکول دیگری در مغز به نام «سراتونین» که رابطه‌ی آشکاری با احساس افسردگی دارد قرار می‌گیرد. اهمیت سراتونین در این است که اغلب داروهای ضد افسردگی امروزی، کنترل و محدود ساختن ملکول گیرنده‌ی فوق را هدف خود گذاشته‌اند.
بررسی انجام شده روی موش‌های آزمایشگاهی نشان داده است که کم شدن مقدار سلول عصبی ۵ اچ‌تی ۱‌ایی باعث واکنش آرام‌تر موش‌ها به فشار عصبی می‌شود. مقایسه‌ی ترکیب سلول عصبی فوق در موش و نمونه‌ی انسانی آن نشان داده است که شباهتی ۹۹درصدی بین آنها وجود دارد. به نظر می‌رسد وجود بیش از حد سلول فوق در نسل بشر، حکایت از این دارد که طی تکامل فیزیکی، انسان به این سلول عصبی که قادر بوده در کم و زیاد کردن افسردگی دخیل باشد، نیاز داشته است و به همین خاطر سعی کرده‌است آن را به نسل‌های بعدی منتقل کند.


تردیدی نیست که با همه‌ی این تفاصیل، قرار تاثیرات مخرب افسردگی در انسان نادیده گرفته شود. آدم‌های افسرده برای راهبری و گذران زندگی باید با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کنند. آنها توانایی‌ و انگیزه برای کار کردن را از دست می‌دهند، گوشه‌نشینی اختیار ‌می‌کنند و تن به دلمردگی فزاینده‌ایی می‌دهند که آنها را نسبت به لذت‌هایی نظیر خوردن و عشق ورزیدن بی‌علاقه می‌کند. ابعاد خطرناک و مرگ‌آور افسردگی نیز واقعیتی است که هر روزه‌گریبان خانواده‌ها را می‌گیرد.
در دنیای معاصر چه چیز مفیدی می‌توان در افسردگی آدم‌ها سراغ گرفت؟ آدم‌های افسرده معمولاً با اصرار و قدرت تمام مشغول فکر کردن درباره‌ی خودشان هستند، افکاری که در عمل نشخوار و بازبینی مکرر مشکلات شخصی‌شان است. افراد افسرده چنان با قاطعیت و جدیت مشغول این کار می‌شوند که دست از تفکر درباره‌ی چیزهای دیگر می‌کشند. تحقیقات گسترده موید آن است که شیوه‌ی تفکر این گونه افراد کاملاً موشکافانه است. اغلب به دنبال یافتن راه حل برای موضوع پیچیده‌ایی هستند که ذهن‌شان را درگیر کرده است.
افکاری که به شیوه‌ی تجزیه و تحلیل نمود پیدا می‌کند نمی‌تواند در فضای شلوغ و پر از عناصر مداخله‌گر به درستی کار کند. به همین خاطر افراد افسرده تمایل وافری به خلوت‌گزینی دارند و به مشکلات و یا مسائل پیرامون‌شان هم اعتنایی نمی‌کنند.


ذهن تحلیلی آدم‌های افسرده تحمل بر‌هم خوردن ریتم و زنجیر‌ه‌ی افکار خود را ندارد. مغز یک انسان افسرده با شدت تمام در حال شلیک و مصرف موج‌های عصبی است تا بتواند با آخرین قدرت به تمرکز و تحلیل خود ادامه دهد. این امر شبیه راندن ماشین سریعی است در جاده‌ای با شیب تند به سمت ارتفاعات، و به همین دلیل خطر جوش‌ آوردن و حتی از کار افتادن آن نیز بسیار بالاست.
سلول‌های عصبی ۵ اچ‌تی ۱‌ایی در موش‌های آزمایشگاهی این قابلیت را بروز دادند که برای مثال، در حین بالا رفتن از سربالایی آن هم با حداکثر سرعت، سیستم کنترلی در خود تعبیه کرده‌اند که می‌تواند از جوش‌آوردن و از کار افتادن ماشین درون‌شان جلوگیری کند.
افسردگی توانایی دیدن، سرعت و دقت برخورد با مشکلات اجتماعی و تحلیل آنها را بالا می‌برد. تصور کنید زنی با چند فرزند تصادفاً متوجه می‌شود که همسرش به او خیانت می‌کند و با زن جوان و جذابی رابطه برقرار کرده ‌است. بدن تکامل‌یافته‌ی بشر از طریق سلول‌های عصبی می‌تواند در ضمن انتقال روحیه‌ی افسرده به این زن‌، به او امکان دهد تا با دقت و سرعت تمام، بهترین تصمیم و واکنش را نسبت به عملِ غافلگیرانه‌ی شوهرش اتخاذ کند.
درمان افسردگی نیز به‌ جای دستکاری در فعل و انفعالات شیمیایی مغز بشر، از طریق داروهایی است که باعث کم و زیاد شدن گیرنده‌ها و شلیک‌کننده‌های عصبی مغز می‌شوند و به افراد کمک می‌کنند تا هر‌چه زودتر مشکلِ ذهنِ درگیر‌ و افسرده را از طریق گفت‌وگو درمانی و نوشتار‌درمانی حل کنند. روانپزشکان حتی باید بر سرعت تمرکز و دقت افراد افسرده بیفزایند تا هر‌چه زودتر از وضعیت بحرانی خارج شوند.
اگر از دید مثبت به افسردگی بنگریم به تصویری از ذهن منفعل و پریشان نمی‌رسیم که در هرج و مرج کامل به هر سو نظر دارد، بر عکس، با دوربینی با لنز بلند مواجهیم که با ظرافت، دقت و وضوح تمام، در حال ثبت و بازرسی دقیق یک مشکل انسانی‌ است.
منابع:
1.A molecule in the brain known as the 5HT1A
2. Paul W. Andrews and J. Anderson Thomson Jr., Depression's Evolutionary Roots
3. here

چرا زنان بیشتر عمر می‌کنند؟

چرا زنان بیشتر عمر می‌کنند؟

ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com

دکتر زیست‌شناس و نویسنده‌ی کتاب «چگونه انسان پیر می‌شود؟» در مقاله‌ی علمی جدیدی که برای مجله‌ی امریکایی «دانشمند» نوشته است مدعی شده است که زنان نه‌تنها بیشتر از مردان عمر می‌کنند بلکه به لحاظ فیزیکی از مردان قوی‌تر هستند. او می‌گوید مردانی که از هورمون تستسترون بیشتری برخوردار هستند طول عمر کمتری خواهند داشت و به طور ضمنی مطرح می‌کند که «اخته» کردن حدود ۱۴ سال به عمر مردان اضافه خواهد کرد.‌
آقای کرِک‌وود برای تشریح ادعاهای جنجالی‌اش، مقاله‌اش را با مقدمه‌ای طولانی شروع می‌کند. او بعد از مطرح کردن موضوع مورد بحث، نگاهی به ضرورت‌های تکاملی درباره‌ی اندازه‌ی طول عمر حیوانات و انسان دارد. بعد از آن به تفاوتی که ضرورت‌های زیستی برای زنان و مردان به شکل متفاوت ایجاد کرده است می‌پردازد و در پایان به برتری فیزیکی و قابلیت ماندگاری و ترمیم‌پذیری بدن زنان اشاره می‌کند.
او معتقد است اگر هنوز مردانی هستند که فکر می‌کنند زنان جنس ضعیف‌تری هستند باید بدانند که از قافله‌ی واقعیت‌های علمی عقب مانده‌اند. مردان شاید در مسابقات ورزشی سریع‌تر از زنان بدوند و وزنه‌ی سنگین‌تری را بردارند ولی زنان در مسابقه‌ی طول عمر، گوی سبقت را از مردان ربوده‌اند.


دکتر کرِک‌وود که مدیر انستیتوی سالخوردگی و سلامت دانشگاه نیوکاسل انگلیس نیز هست، دلایل مرسومی را که در اذعان عمومی برای طول عمر کمتر مردان وجود دارد زیر سئوال می‌برد. فشار روحی‌-روانی که مردان در زندگی تجربه می‌کنند، عدم رعایت بهداشت تغذیه و مصرفِ بیشتر نوشیدنی‌های الکلی و دخانیات، از جمله دلایلی است که برای توجیه طول عمر کمتر مردان مطرح می‌شود.
نگاهی به سایر موجودات و مقایسه‌ی طول عمر دو جنس مخالف، حکایت از آن دارد که بالا بودن طول عمر در حیوانات نیز به جنس مونث اختصاص یافته است. تشابه و عمومیت داشتن این پدیده نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که عوامل و توجیهات اجتماعی که برای طول عمر کوتاه‌تر مردان مطرح می‌شود با وجود تأثیرات کوتاه‌مدت، از پایه‌ی علمی زیست‌شناسانه برخوردار نیست.
دکتر کرک‌وود برای توضیح دلایل تکاملی پدیده‌ی فوق به بررسی‌های دانشمندان درباره‌ی پیری و سالخوردگی اشاره می‌کند. او می‌گوید که نقص تدریجی در ساختمان دی. ان.ای، زوال تدریجی ملکول‌های پروتئینی و به هم خوردن سیستم فعل و انفعالات شیمیایی و هورمونی باعث می‌شود که بدن انسان به آرامی از حالت طبیعی و کامل خود خارج ‌شود.
شرط اصلی سالم و جوان ماندن و به عبارتی طول عمر بیشتر در قدرت برابری است که بدن را قادر می‌سازد با سرعت تمام به بازسازی قابلیت‌های از‌دست‌رفته بپردازد و تعادل بین رشد و رکود در بدن را حفظ کند. اما افزایش اشتباه‌ها و انباشت نقیصه‌های فیزیکی که به تدریج علائم پیری را در بدن انسان نمودار می‌سازد در ادامه با شتابی بیشتر به اختلالِ کارخانه‌ی بدن می‌انجامد. اختلالی که مهم‌ترین دستاورد ناگوار آن، از دست دادن توان بازسازی سلول‌های از‌کار‌افتاده است، فرایندی که در نهایت باعث ایست کامل رشد بدن و غلبه‌ی کامل رکود (مرگ) می‌شود.


سئوال اصلی‌ای که به ذهن می‌رسد این است که چرا بدن موجودات بویژه انسان، دقت و توجه بیشتری برای ترمیم و بازسازی ساختمان حیاتی خویش به خرج نداده است؟ دانشمندانی که در پی عملی ساختن تئوری عمر جاودانه هستند بر این باورند که در آینده‌ی نزدیک بشر قادر خواهد شد بر سرعت ترمیم و بازسازی بدن به شکل خارق‌العاده‌ای بیافزاید و تعادل بین رشد و رکود را برای همیشه حفظ کند.
به نظر دکتر کرک‌وود، در آغاز پیدایش و شکل‌گیری هر نوع موجودی ضرورت‌های تکاملی به گونه‌ای تقسیم می‌شود که ارجحیت‌های مناسب دوران فوق را مد نظر قرار می‌دهد. برای نمونه برای انسان اولیه که همیشه در خطر شکار شدن و تهدید مرگبار عوامل زیستی بوده است متابولیسم بدن و نقشه‌ی ترتیب‌داده‌شده برای حفظ حیات ناچار بوده است که توجه و انرژی اصلی را بر تکرار و انتقال نسل معطوف سازد.
برای انسانی که خطرات زندگی بدوی، او را هر لحظه در مخاطره‌ای مرگبار قرار می‌داده، بهترین انتخاب طبیعی اهمیت دادن به جوان‌ترین حالت فیزیکی بوده است. سنی که در عمل بهترین وضعیت برای انتقال ژن و تکرار صیانت ذات را فراهم می‌کرده است. به عبارتی، بر اساس ضرورت‌ها و طبق امکانات زیستی و تنازع بقا، تکامل فیزیکی بشر به این نتیجه‌ رسیده که در ساختمان دی. ان. ای خود به ترمیم، بازسازی و ماندگاری سلول‌های مختل‌شده در سال‌های بعد از جوانی بهای زیادی ندهد.
دکتر کرک‌وود برای اثبات ادعاهای خود دست به تحقیقات آزمایشگاهی و میدانی نیز زده است. او نشان داده است که موجوداتی نظیر لاک‌پشت که عمر طولانی‌تری دارند نسبت به حیواناتی چون موش که عمر کوتاه‌تری دارند، از سیستم ترمیم و تعمیر درونی بهتری برخوردار هستند. حیواناتی که عمر بیشتری دارند معمولاً از توانایی خاصی نظیر بزرگ بودن، باهوش‌تر بودن و یا قدرت تطبیق نیز برخوردار هستند، نظیر خفاش و پرندگان که از عضو تکامل‌یافته‌ای چول بال و پرواز استفاده می‌کنند.
نکته‌ی مهمی که در مشاهدات دکتر کرک‌وود جلب توجه می‌کند این است که حیوانات با عمر طولانی‌تر، به دلیل توانایی‌ها و برتری‌های مخصوص خود این فرصت را به بدن خود داده‌اند که با اطمینان بیشتری زندگی کنند و همه‌ی توجه‌شان به تکرار سراسیمه‌ی نسل خودشان معطوف نشود. به تعبیر دیگر، حیواناتی که عمر کوتاه‌تری دارند احساس یکبار‌مصرف‌بودن می‌کنند و سرآسیمه و شتابزده همه‌ی انرژی خود را در یک هدف جمع‌ می‌کنند. آنها می‌خواهند هرچه زودتر و سریع‌تر یک کپی از خود به جای‌بگذارند چون خطر «مردن» را به‌خوبی حس می‌کنند.
از نظر دکتر کرک‌وود، زنان از طول عمر بیشتری برخوردارند چون وظیفه‌ی بارداری و نگهداری از فرزند برای سال‌های متمادی، ضرورتاً باعث برتری جسمی زنان شده است تا بتوانند از قدرت ترمیم و بازسازی بهتری برخوردار باشند. مقدمه‌ی طولانی مقاله‌ بی‌دلیل نبوده چون نویسنده‌ی مقاله ادعای مهمی را مد نظر داشته است. دکتر کرک وود اذعان می‌کند که مردان عملاً بعد از پیوند زناشویی و تکرار نسل، خاصیت حیاتی خود را از دست‌ می‌دهند.


ادعای بهت‌برانگیز دیگری که این دکتر زیست‌شناس و مدیر انستیتوی سالخوردگی و سلامت دانشگاه نیوکاسل انگلیس ابراز می‌کند این است که مردانی که از هورمون تستسترون بیشتری برخوردار هستند طول عمر کمتری خواهند داشت. او مدعی است که اخته کردن باعث افزایش طول عمر مردان خواهد شد. او برای اثبات نظر خود به تحقیقاتی استناد می‌کند که درباره‌ی ‌«خواجه‌ها» صورت گرفته است.
در کنار باورهای عمومی و تاریخی درباره‌ی طول عمر بیشتری که به خواجه‌ها نسبت داده شده است و همسو با مشاهدات روزمره‌ی افرادی که با حیوانات خانگی نظیر سگ و گربه‌‌ی اخته شده، که طول عمر بیشتری نسبت به همنوعان طبیعی خود دارند، دکتر کرک‌وود به یک گزارش تحقیقاتی نیز استناد می‌کند که در تیمارستانی در شهر کانزاس تهیه شده‌ است.
در گزارش‌های‌ مربوط به صدها بیمار روانی اخته‌شده در تیمارستان شهر کانزاس مورد مهمی به شکل وسیع مشاهده و ثبت شده است. در گزارش مزبور آمده است که بیماران روانی اخته‌شده به طور متوسط ۱۴ سال بیشتر از دیگران عمر کرده‌اند. دکتر کرک‌وود با این وجود در پایان مقاله با حالتی طنز‌گونه اقرار می‌کند که مردان برای داشتن زندگی طولانی‌تر تن به اخته شدن نخواهند داد.

«تنها»، هنرمند زیرزمینی گرافیتی در تهران

«تنها»، هنرمند زیرزمینی گرافیتی در تهران

شهره جندقیان

اگر از شهرک‌های غرب تهران یا حتی چهارراه ولی‌عصر رد شده باشید حتما دیوارنوشته‌ها یا برچسب‌هایی با امضای ''تنها'' یا A1one را دیده‌اید. ''تنها'' هنرمند گرافیتی ۲۵ ساله‌ایست که گرافیتی را به طور مخفیانه یا زیرزمینی با نوشتن بر روی دیوارهای دانشکده‌اش در سال ۱۳۸۲ شروع کرده. او در کنار هنرمندان فعال دیگری چونMagoi، Ck1، Bigchiz، Salome، Banger، old nick، Ice Punks، shade، Pendar از پیشتازان نسل جدید هنر گرافیتی یا دیوارنویسی در ایران است. کارهای ‘‘تنها’’ نه تنها در فضای شهری تهران بلکه در شهرهای هاوانا، ملبورن، سان فرانسیسکو، پورتلند و گرانادا نیز به نمایش گذاشته شده‌اند.
''تنها'' که همیشه ترجیح می‌دهد از راه اینترنت تماس برقرار کند، در گفت‌وگو به زمانه چنین می‌گوید:

''تنها'' - این کار تمامش با اسپری در عرض ۱۷ دقیقه از نیستی به هستی رسیده.
می‌شه خودتو معرفی کنی؟
من "تنها" هستم. کارم و علاقه‌ام نقاشی کردن و اثر گذاشتن روی سطوح شهریه. ممکنه خیلی‌ها من رو یه خرابکار بدونن. من حرفی ندارم. خیلی هم خوشحال می‌شم اگه یه خرابکار به حساب بیام.
چرا ''تنها'' رو به عنوان امضای هنریت انتخاب کردی؟
خوب زمانی که من شروع کردم هیچ‌کس تو تهران گرافیتی نمی‌کشید. حتی می‌تونم راحت بگم که کم بودن کسایی که تو تهران با واژه گرافیتی آشنا بودن اون موقع به هر کی می‌گفتی گرافیتی، فکر می‌کرد داری از گرافیک صحبت می‌کنی. سعی کردم دوستان و نقاش‌هایی که دور و برم می‌شناختم به این کار دعوت کنم. اما اکثرا بعد از اولین تجربه‌ای که روی دیوار می‌کردن دیگه این کار رو تکرار نمی‌کردن. من موندم تنها! از یک طرف هم حرف "A" و عدد یک به عدد و حروف توی اسمم نمایش دهنده اولین نفر بودنم هم هست. فکر نمی‌کنم کسی با این جمله آخر مخالفتی داشته باشه.
چطور با هنر گرافیتی یا دیوارنویسی آشنا شدی؟
هیچ جوابی در حال حاضر براتون ندارم. اما باید بگم که سال ۱۳۸۱ اولین کارهام رو خیلی خیلی ساده از روی دیوار دانشکده و از ۱۳۸۲ به بعد روی دیوار‌های شهری تهران شروع کردم.

''Self Portrait'' - این استنسیل، همون کلیشه یا شابلون که روی طلق یا مقوا ساخته می‌شه و بعد روی هر سطحی قابل چاپه.
تو دانشکده چی خوندی؟
این رو اگه جواب بدم که. . . . سال آخر از دانشکده اخراج شدم. برگه ابلاغ جرمم دستمه: تشویق و تحریک دانشجویان به اخلال. از همون موقع بود که فهمیدم مدرک گرفتن از این دانشگاه‌ها فرقی با ریا کاری و دروغ پروری نداره!
چرا کار گرافیتی می‌کنی؟
فکر می‌کنم خوبه مردمی که از خیابون‌ها می‌گذرن با یک تصویر شخصی مواجه بشن. کار هر کی می‌خواد باشه. تصویر می‌تونه تاثیر بذاره. حتی یه تصویر خیلی کوچیک.
چه مسائل یا موضوعاتی رو معمولا تو کارهات منعکس می‌کنی؟
اجتماعی، گاهی هم کاملا شخصی. مثلا از فیلترینگ اینترنت، اعدام یک دیکتاتور و حرف‌های جورج بوش گرفته تا اسم آهنگی که دوست دارم و عکس نویسنده یا نوازنده‌ای که بهش علاقه دارم.
تا حالا کارهات رو تو گالری‌های تهران نمایش دادی، یا دیوارهای شهر و فضای باز رو ترجیح میدی؟
این رو باید توضیح بدم که کار توی گالری دیگه هنر شهری نیست. یه هنر تصویریه توی گالری. هیچ اشکالی هم نداره. من هم کارهام توی گالری‌های مختلفی بوده، توی تهران هم امسال نمایش داده می‌شه اما این‌ها کار شهری نیستند؛ بلکه مجموعه آثار یک هنرمند شهری هستند یعنی کار‌هایی که روی بوم یا چوب هستند و در گالری نمایش داده می‌شن. قضیه کاملا متفاوته هنر شهری توی شهر اتفاق می‌افته اما هنر کلاسه شده می‌ره توی گالری برای آدم‌های یکم مودب و یا مجموعه‌دار‌ها و خریدار‌ها.

'' تن‌ها'' - دو تا صورت با اسپری کشیده شدن و مدتی که کار برده ۶ دقیقه بیشتر نیست. دیوار کناریش کار ناتموم دوستم مگویه Magoi.
تو چه محله‌هایی می‌شه کارهاتو دید؟
کار‌های قدیم من رو می‌شه تو دو شهرک آپادانا و اکباتان دید البته خیلی وقته که دیگه اونجا کار نمی‌زنم چون یه سری از دوستان "ظاهرا هم کار" کار‌هام رو می‌کنن یا روش رنگ می‌کُنن. چاهار راه ولی عصر و همینطور اطراف درب محلی که بهش می‌گن خانه فرهنگ صبا بیشتر می‌تونید ببینید.
به غیر از گرافیتی چه کار دیگه‌ای می‌کنی؟
کار‌های دیگه: چاپ دستی و تولید تی شرت. اجرای نقاشی دیواری. طراحی پوستر و مطالعه و آماده کردن یه کتاب خیلی کامل در باره گرافیتی به همراه یکی دو نفر از دوستان.
می‌دونی هنر دیوارنویسی از کی تو ایران یا تهران شروع شده؟
اولین کسی که توی اینترنت کارش ثبت شده ظاهرا مربوط به سال ۱۹۹۹ است اسمش هم اسنس Escnce هست که سال‌هاست که دیگه توی ایران زندگی نمی‌کنه. قبل از اون هم نقاشی دیواری انقلابی و بعد از جنگ تحمیلی هستن که بعضی‌هاشون با گرافیتی همخونی دارن. اما این اتفاقات جدید از ۲۰۰۳ شروع شد و تقریبا هم زمان هم روی سایت کلاه استودیو منعکس شد. بعدها هم از ۲۰۰۵ ایران گرافیتی بلاگ سپات راه اندازی شد که وبلاگ پر بیننده‌ایه.

''فرشته‌ها'' - این جالبه! شب شام غریبان من دیدم یکم شاید راحت‌تر باشه تو خیابون گشتن و رفتم بیرون دیدم نه، خطرناک‌تره. رفتم یه گوشه نزدیک مسجد و دو تا نقاشی کشیدم. این یکی از اونهاست.
من تو وبلاگ یک گرافیتیست درباره‌ی جنبش زیرزمینی دیوارنویس‌های تهران خوندم. می‌تونی در این‌باره بیشتر توضیح بدی؟
جنبش زیر زمینی چیزی بود که اولین روزها روی دیوار، یا زیر نقاشی‌هام می‌نوشتم. چیز‌هایی مثل:
Kolahstudio underground Group یا Underground Movement
بعدتر هم دوستم ''رها'' وبلاگ جنبش زیرزمینی رو زد که خیلی هم پربیننده شد. کمی بعدتر هم دوستای دیگه‌ای که توی محل شروع به کار کردن از همین ترکیب استفاده کردن. تعدادی مقاله هم توی بخش هنر شهری سایت کلاه استودیو هست که بد نیست بخونید.
گرافیتی چقدر تو مردم و فرهنگ ایرانی جا افتاده؟
خوب تمام سعی من به شخصه و کلاه استودیو و وبلاگ‌ها و برنامه‌هامون اینه که از راه ایده دادن و ایجاد جریان‌های کوچک گرافیتی، تفکر نوگرایی رو بین برو بچه‌های همسن و جوون‌تر از خودمون رواج بدیم یا اون رو به شکلی به مردم نشون بدیم. به هر حال این ۵ سال داستانی داره! ما سعی‌مون اینه که هنر شهری هرچی بیشتر و بیشتر پا بگیره. بیست و دوم بهمن سال هشتاد و پنج هم یه طرحی رو با همکاری کلاه استودیو اجرا کردیم که ۱۸۰ تا برچسب از تمام دنیا جمع شد و ما تونستیم با همکاری دوستای دیگه اونها رو در حوالی چهار راه ولیعصر و میدان ونک بچسبونیم. همین کار‌های کوچیک باعث اتفاق‌های خوب و قابل قبولی می‌شن به نظر من.

A1one, May 2007 - این کار تو خیابون ولی‌عصرٍ. یه ده‌تایی از همین شخصیت به در و دیوار زده شده. این در حقیقت یه تصویر بزرگ روی کاغذ یا مقواست که با چسب می‌چسبونیم به اینور و اونور. مثل اعلامیه‌ها و تبلیغات انتخابات.
معمولا چه وقت‌هایی و کجاها رو برای دیوارنویسی انتخاب می‌کنی؟
معمولا سعی می‌کنم جایی رو انتخاب کنم که محل رفت و آمد مردم عادی باشه. گاهی اوقات توی روز کار می‌کنم اما بیشتر وقت‌ها نصفه‌های شب می‌زنم بیرون.
تا حالا شده حین کار بگیرنت؟
اخیرا یک بار فقط برام ترمز کردن که خیلی راحت غیب شدم یا شایدم خوش شانسم!
تو ایران برای دیوارنویسی جریمه هم می‌کنن؟
فعلا که نه!
دخترا هم علاقه‌ای به این هنر نشون می‌دن؟
بله. سالومه، که خواننده‌ی رپ هم هست. چند نفر دیگه هم هستن که مطمئنن علاقه ندارن اسمشون برده بشه.
توی وبلاگت دیدم که کارهات تو جشنواره‌های جهانی مختلفی شرکت داشتن. تا به حال تو این نمایشگاه‌ها شخصا هم حضور داشتی؟
نه، حضور نداشتم.

A1one – Peace - این یکی از قدیمی‌ترین کارهای روی چوبمه. این هم چاپ اسپری روی چوبه با شابلون.
چطور برخورد مردم با کارهات رو تجربه می‌کنی؟
با فروش اینترنتی آثارم و همینطور نظرات بینندگان وبلاگم.
نمایشگاه بعدی کٍی هست؟
نمایشگاه بعدی شهریور ماه توی تهرانه که قراره یک گالری عمومی، یک ورک‌شاپ زیرزمینی و چند تا کافی‌شاپ توی تهران رو براش در نظر بگیریم.
مایلی برای یک هفته به پرسش‌های خواننده‌های زمانه پاسخ بدی؟
حتما. اگر سوالی باشه! بیشتر از همه مایلم به دوستان جواب بدم.
----------------------------------------------
*برای دیدن کارهای بیشتری از ''تنها'' تارنماهای زیر را ببینید:
وبلاگ A1ONE
وبلاگ جنبش زیرزمینی

دیوارنگاری یا گرافیتی

یا گرافیتی (به انگلیسی: Graffiti) به تصویر کردن نقش‌ها، اشکال، حرف‌ها، نشانه‌ها، نمادها، الگوها و کلمه‌ها بر روی دیوارها و یا هر مکان عمومی‌ای که به توان از آن به عنوان مکانی برای نوشتن، نقاشی، کنده‌کاری و خط‌کشی کردن استفاده کرد، گفته می‌شود. دیوارنگاشته‌ها، هرگونه علامت‌گذاری‌ای به حساب می‌آیند که می‌توانند در شکل‌های نوشتن ساده حرف‌ها تا نقاشی‌های استادانه ظاهر شوند. دیوار نوشته‌ها از دوران باستان به عنوان مثال یونان باستان، امپراطوری‌های روم، چین و ایران وجود داشته‌اند.[۱]

دیوارنگاری
در دوران مدرن نگارگری به ویژه نگارگری با اسپری یا رنگ پاش و قلم موها بیشترین کاربرد را در ترسیم دیوارنگاشته‌ها دارند. در بیشتر کشورها نقاشی کردن و یا کشیدن هر علامت و تصویری بر روی دیوارها و یا املاک متعلق به افراد بدون جلب رضایت آنان کاری غیرمجاز و جرمی دارای پیگرد قانونی به شمار می‌آید. برخی از اوقات، این کار دربردارنده پیام‌های سیاسی و اجتماعی و حتی فرهنگی و ژانری کامل از بیان هنری مبتنی بر سبک نقاشی روی دیوار با رنگ پاش است. برای برخی از افراد شاید کار هنری فقط هنگامی از ارزش برخوردار باشد که در یک نگارخانه یا نمایشگاه هنری در معرض دید همگان قرار گیرد و برای کسانی دیگر شاید دیوار نگاشته‌ها گونه‌ای از ابراز احساسات قانون گریزانه به شمار آید که عامل و اقدام کننده به آن، حالتی اعتراض آمیز به خود گرفته‌است. دیوارنگاری در سال‌های اخیر در قلمرو فرهنگ عامیانه تحول یافته و در شکل‌های موسیقی زیرزمینی هیپ هاپ و B-boying یاbreakdancing (رقص سرعتی و پرسر وصدا)و سبک زندگی ای که از دید همگانی پنهان است، پدیدار شده‌است.[۲]
دیوارنگاری‌ها می‌توانند به عنوان علامتی از کارهای تبه‌کاران به شمار آیند که محدوده‌های نفوذ آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند. همچنین باید گفته شود که اختلاف نظر و مشاجره پیرامون دیوارنگاری میان مقامات حقوقی و قانونگذار و نیز مسئولان شهری از یک سو با کسانی که دیوارنگاری را شاید گونه‌ای از ابراز احساسات شهروندان تلقی می‌کنند، ادامه دارد. با این وجود گونه‌ها و سبک‌های متفاوتی از دیوارنگاری‌ها با سرعت زیاد درحال تبدیل شدن به شکلی ویژه از هنر هستند درحالی که بحث و گفتگو درباره ارزش آنها میان هواداران و مخالفانشان ادامه دارد.[۳]
دیوارنگاری بخشی از هنرهای خیابانی ونیز از عناصر اصلی فرهنگ هیپ هاپ بشمار می‌آید. از جمله خطوط نوشتاری برای شعار و تصویر سازی برای زیباسازی شهری یا تبلیغات فرهنگی و بطور کلی رسم هر گونه اثر هنری شامل بر متن، تصویر و برجسته نگاری که توسط طراح صورت پذیرفته باشد. منظور از هنر خیابانی آن بخش از گرافیک است که در کوچه و خیابان و سطح شهر با آن برخورد می‌کنیم. این هنر تاریخچه‌ای بسیار کهن دارد و ریشه در سنگ‌نبشته‌های تاریخی غارها و کتیبه‌های باستانی نقاشی‌های دیواری در ابعاد گوناگون دیده‌اید که از همین دسته‌اند. در سده بیستم و کمابیش هم‌زمان با جنگ جهانی دوم، مشاهده درج نام و نشان گروه‌ها بر روی دیوارها تبدیل به امری عادی شد. در برخی مواقع این دیوارنگاری‌ها بسیار با دقت و هنرمندانه اجرا می‌شوند و سبک‌های متعددی به خود می‌گیرند. برخی از این آثار بار معنایی بیش‌تری را به دوش می‌کشند که ممکن است حاوی یک پیام اجتماعی یا سیاسی باشد که حتی با استفاده از افشانه‌های رنگی بر روی دیوارها، ساختمانها و قطارها رسم می‌شوند. شاید شما هم تصاویری از دیوار برلین را دیده باشید که لبریز از این آثار بود یا نگاره‌های دیگر اینترنتی را که دست به دست یا بهتر بگویم ایمیل به ایمیل می‌چرخند که حاوی تصاویر نقاشی‌شده سه بعدی بر کف خیابان‌ها هستند. این‌ها تماماً هنرهای خیابانی هستند.

محتویات


ریشه نام برابر اروپایی

لغت گرافیتی (دیوارنگاری) از واژه گرافیو در زبان ایتالیایی مشتق شده‌است که به معنی اثر گذاری سریع یا خط خطی است و ممکن است اصل این واژه به «گرافایر»(نوشتن با قلم فلزی) در لاتین عامیانه باز گردد. [گرافیون: نوشتن (۱) بر اساس ریشه‌شناسی لغوی این واژه از مدت‌ها پیش به معنی نوشتن یا حک خطوط روی سطوح مورد استفاده بوده‌است.] - از امریکن هریتیج دیکشنری
گرافیتی مربوط به متالیکا در خیابانی در تهران[از کجا معلوم که در تهران است؟]

دیوارنویسی در ایران

در ایران دیوارنگاری به دو دسته بخش می‌گردد: دیوارنگاری مردمی و دیوارنگاری حکومتی. دیوار نویسی‌های مردمی به دو دسته تقسیم می‌شود. تبلیغاتی وپیاده سازی طرح‌ها و اشکالی تقریبا جذاب. دسته نخست بیشتر گویای مسائل سیاسی روز مخالفت با سامانه حاکم و یا تبلیغات مشاغل و آگهی‌هاست. دسته دوم در خدمت تبلیغات عقیدتی حاکم و نمایان ساختن برنامه‌های ایدئولوژیکی حکومت فعلی است. اما آنچه به عنوان هنر شهری و خیابانی مطرح است از ده ی هشتاد خورشیدی در ایران رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت که نه تبلیغاتی بود و نه سیاسی و دقیقا همان هنر شهری و خیابانی بود،که بعد از به وجود آمدن موسیقی رپ فارسی در ایران به وجود آمد و از همان ابتدا با رپ فارس ایران پیوند خورد اما این عنصر هیپ هاپ از تمام عنصرهای دیگرش چون بریک دنس و رپ خوانی دیر تر در ایران به وجود آمد اما پیشرفت خوبی داشت.هیچ کس دقیقا نمیداند اولین نقاشی گرافیتی در ایران کی و چگونه بوجود آمد اما به اعتقاد برخی هنرمندی با اسم مستعار تنها / تنها اولین کسی بوده است که این نقاشی را با همان سبک واقعی گرافیتی در سال 2004 در تهران کشیده است [۴] [۵] [۶] بعد از مدتی این نقاشی در شهر های دیگر ایران چون مشهد توسط افرادی چون Edrak / ادراک [۷]، در تبریز توسط SOT / سوت و ICY / آیسی و [۸][۹] FRZ در کاشان توسط R!oter / رضا ریوتر [۱۰][۱۱]، در اصفهان احتمالا توسط seier و همچنین در برخی شهرهای دیر شکل گرفت که شاید همه ی آنها در حدود سال 2005 یا 2006 دیوار نگاری را شروع کردند.البته در ایران هنرمندان دیوار نگر بنام دیگری نیز وجود دارند همچون: هداک ، نفیر ، عمق ، خاموش ، Black Hand، Mad، Ck1، PST ، DAN ، تجسم و ...[۱۲] بیشتر نقاشی های گرافیتی در تهران در منطقه ی شهرک اکباتان وجود دارد که همواره بین هنرمندان خیابانی تهران و شهرداری این منطقه مشکلاتی وجود داشته است و شهر داری هر از چند گاهی به پاک کردن نقاشی ها اقدام می کند اما اطلاعی از نحوه ی فعالیت گرافیتی در دیگر شهر های ایران در دست نیست.

گرافیک

گرافیک

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری, جستجو
گرافیک (به یونانی: γραφικός) یا ارتباط تصویری (برابر فرهنگستان: نگاشتارگری) حیطه‌ای از هنرهای تجسمی است که دارای کاربردهای متنوّع و گسترده‌ای است. گرافیک یا به عبارت کاملتر طراحی گرافیک (Graphic design)، به کارگیری تکنیکهای مختلف خلق آثار دوبعدی بر روی سطوح مختلف نظیر کاغذ، دیوار، بوم، فلز، چوب، پارچه، پلاستیک، نمایشگر رایانه، سنگ و... است که در جهت رساندن پیامی خاص به بیننده انجام بپذیرد. از جملهٔ این تکنیکها می‌توان به: عکاسی، اچینگ، نقاشی، روشهای مختلف چاپ اشاره نمود. در هنر طراحی گرافیک از عکس، تکنیکهای مختلف طراحی (مداد، کنته، ذغال، پاستل گچی، پاستل روغنی، قلم و مرکب، مداد رنگی)، تکنیکهای مختلف نقاشی (رنگ و روغن، آبرنگ، گواش، رنگهای آکریلیککلاژ، انواع روشهای چاپ دستی (سیلک اسکرین و باتیک) و هرنوع روش خلق تصویر استفاده می‌شود.
تعریف جلالی : گرافیک یک اثر هنریست که میخواهد پیامی رااز طریق بصری در کوتاهترین زمان ممکن به مخاطب برساند[نیازمند منبع]

حیطه‌های مختلف در طراحی گرافیک

در طراحی گرافیک، حیطه‌ها و تخصصهای مختلفی وجود دارد:
  • ارتباط بصری (Visual communication)- مانند:
  • تصویرسازی (Illustration)- مانند:
    • تصویرسازی برای کتابهای کودک، کتابهای علمی و آموزشی
    • تصویرسازی برای نشریات
    • تعریف تصویر سازی تصوير سازي صورت‌هاي مختلفي دارد كه برخي از هنرمندان به تصوير سازي كتب با موضوعات مختلف مشغول مي باشد . اين موضوعات مي توانند شامل متون داستاني، تصوير سازي خبري مطبوعاتي، تصوير سازي فرهنگ عاميانه ( فولكوريك)، تصوير سازي آموزشي، تصوير سازي فني و تصوير سازي كاربردي كه بيشتر با محيط جوامع انساني سر و كار دارند و ... را شامل مي شود. تصوير سازي هنري است كه تصوير گر در آن اقدام به روايت‌گري مصور مي نمايد. موضوع كار تصويرگر مي تواند يكي از موضوعات مذهبي، ادبي، تاريخي و علمي، آموزشی و ... باشد .
    • طراحی نقشه